سلسله جلسات ماهانه شرح کلمات اخلاقی آیت‌الله بهجت(ره)؛ جلسه سی و یکم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلحَمدُ للهِ الَّذی هَدانا سُبُلَ السَّلام و نَهانا عَنِ الاتِّباعِ خُطُواتِ الشَّیطان، وَالصلاهُ وَ السَّلامُ عَلی اَفضَلِ مَن دَعا إِلی سَبیلِ ربِّه بِالحِکمهِ وَ المَوعِظَهِ الحَسَنَه، سَیِّدَنا وَ نَبیَنا أَبِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِه، اَلطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین، وَاللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الآن إِلی قِیامِ یَومِ الدّین.

إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً

کلام در شرح کلمات فقیه عارف، مرحوم آیت‌الله عظمی بهجت، بر طبق همین کتاب شط شراب بود. کلماتی مورد بحث قرار گرفت، به کلمه‌ی هفتادم رسیدیم. در این کلمه‌ی هفتاد، ایشان در مقام بیان حکایتی از یکی از بزرگان فقها و اصولیین، مرحوم آیت‌الله آخوند خراسانی، برمی‌آیند و نمونه‌ای از انفاق‌های ایثارگونه‌ی ایشان را بیان می‌کنند.

جلسه اخلاق

فایده‌ی بیان این حکایات برای ما این است که در انفاق‌هایی که می‌کنیم، خیراتی که از ما ظهور و بروز می‌کند، دیگر مبتلا به عجب نمی‌شویم که فکر کنیم حالا ما فاتح میدان انفاق و خیررسانی به خلق خدا هستیم. فایده‌ی دیگرش هم این است که وقتی انسان با یک چنین حکایاتی مواجه می‌شود، ناخودآگاه در درون انسان کش‌مکشی ایجاد می‌شود که من چه باید بکنم و انسان یک افق روشنی را در برابرش می‌بیند که باید خودش را به این قله‌های انفاق و خیررسانی نزدیک کند. منتها این‌ها آفاتی هم دارد که حالا آن‌ها را عرض می‌کنم.

این حکایت را آن‌طور که مرحوم آقای بهجت فرمودند عرض کنیم بعد بعضی نکات در اطرافش مطرح شود. ایشان فرمودند که «بعضی را دیده یا شنیده بودیم که خیلی در انفاق عجیب و غریب بودند»، حالا این‌جا به این توجه کنید که در باب انفاق اولین و در اولویت‌ترین و بعضا گاهی از جهت فقهی واجب‌ترین [انفاق]، یکی انفاق به همسر است و یکی به ارحامی که واجب النفقه‌ی انسان هستند؛ مثل پدر، مثل مادر، مثل فرزند که این‌ها اگر گیر و گور مالی دارند و مشکلاتی در معاش دارند، واجب است که انسان کمک کند. پس این در درجه‌ی اول است؛ یعنی یک وقت جوری نشود که -این که عرض کردم آفاتی دارد همین است- جوری نشود که ما به انفاقات واجب بی‌توجهی کنیم، بعد سراغ انفاق‌های مستحب برویم. نه! در درجه‌ی اول آن چیزی که به عهده‌ی انسان است، همین انفاقات نسبت به ارحام است که واجب است. مثلا همین مهریه؛ البته در باب انفاق نیست اما یکی از واجبات، ادای دین است؛ مهریه‌ی همسر دین انسان است؛ این را باید بپردازد. افراد می‌گذارند کارهای خیر و مستحبات انجام می‌دهند اما این دین همین‌طور می‌ماند، بعد هم از دنیا می‌روند، تازه می‌نشینند می‌بینند حالا این مال طرف برای ادای دین نسبت به مهریه‌ی همسر کفایت می‌کند یا نه. آن دنیا گرفتار است؛ یعنی تمام این انفاقات مستحبی که انجام داده است جایگزین این دین واجبش که باید بپردازد نمی‌شود. انسان باید به این‌ها توجه کند که دیون واجب خودش را بپردازد. به این ما توجه داشته باشیم.

بعد ایشان حکایت را نقل می‌کند، می‌فرماید زمانی مستحقی به در خانه‌ی مرحوم آخوند خراسانی می‌آید و از ایشان درخواست کمک می‌کند ولی ایشان چیزی نداشته است که به او بدهد؛ لذا قالیچه‌ی اتاق شخص خودش را جمع می‌کند و به او می‌دهد و می‌گوید زود ببر تا فرزندم مهدی نبیند. خب ببینید یک فقیری، محتاجی در خانه‌ی یک فقیهی آمده است، اظهار احتیاج می‌کند، او هم می‌بیند چیزی ندارد، قالیچه‌ی شخصی خودش، مال اتاق خودش را در این راه می‌دهد و بعد هم می‌گوید فرزندم نبیند. چرا نبیند؟ چون ممکن است مانع شود؛ از این تشخیص وظیفه‌ای که مرحوم آخوند داده است، مانع شود و این وظیفه درست به ثمر نرسد. خب این‌جا، این خیلی عجیب است دیگر، آدم قالیچه‌ی زیر پای خودش را هم در راه خدا بدهد.

این‌جا یک آفتی دارد، آفت این بحث‌ها این است که ممکن است ما را به افراط و تفریط بینداز و مشکلاتی درست کند، چون شیطان خیلی حرفه‌ای کار انجام می‌دهد و هر کسی را از طریق خودش به دام می‌اندازد. من یک بار در بحث اعتکاف این را عرض کردم که مرحوم استاد بزرگوارمان، آیت‌الله پهلوانی در آستانه‌ی همین مراسم اعتکاف ماه رجب بود، ایشان در جلسه فرمودند که مراقب باشید که شیطان یک‌وقت از راه اعتکاف به شما آسیب نزند. یعنی الآن خب همه به اعتکاف تشویق می‌کنند، افرادی هیجانی پیدا می‌کنند و خیلی از تکالیف واجب خود را کنار می‌گذارند و در یک مسجدی سه روز دور از خانواده می‌روند. بعد ایشان مثال زدند، فرمودند وقتی شیطان بخواهد ضربه بزند به این شکل است که شما زن جوان خودتان را در خانه تنها می‌گذارید، سه روز به مسجد می‌روید، یک گربه‌ای از دیوار می‌آید وارد منزل می‌شود، ایشان یک ترسی پیدا می‌کند، به واسطه‌ی آن ترس مشکل روحی و روانی و اعصاب پیدا می‌کند، آن‌وقت بعد از این سه روز که شما برمی‌گردید تا آخر عمر شما درگیر هستید.

حالا در این باب انفاق‌های ایثارگونه هم باید انسان توجه به این آفات داشته باشد، جوانب کار را بسنجد، مثلا یک نفر این حکایت را می‌بیند، یک حقوقی هم دارد، مثلا پنج میلیون تومن در ماه. بعد می‌رود ضمانت کسی را می‌کند، یک میلیارد، دو میلیارد ضمانت می‌کند. خب این دیگر درگیر می‌شود، یک عمری به بیچارگی و …، دیگر نه نمازی برایش باقی می‌ماند، نه حضور قلبی، هیچی. قرآن می‌خواند ذهنش جای دیگر است. این است که انسان باید به این‌ها توجه کند که در این کارهای خیر هم توجه داشته باشد به این که شیطان گاهی از همین تشویق به کارهای خیر ممکن است به انسان آسیب بزند.

خب در باب انفاق، توصیه‌ی قرآن این است که «انفقوا مما تحبون» انفاق کنید از آن چیزهایی که دوست دارید، به آن علاقه دارید. خب وقتی انسان چیزهایی که به آن علاقه دارد را انفاق می‌کند، مهم‌ترین اثری که برای انسان دارد این است که تعلقات دنیوی انسان کم می‌شود و این چیز بسیار مهمی است که انسان انقطاع پیدا کند؛ یعنی هر کاری که ثمره و نتیجه‌اش این است که انسان انقطاع عن الخلق و الی الحق پیدا کند. لذا یکی از توصیه‌هایی که اهل معرفت برای انقطاع دارند، همین هفته‌ای یک بار قبرستان رفتن است. می‌گویند قبرستان انقطاع ایجاد می‌کند. اگر انسان با دیده‌ی عبرت، برود یک گوشه‌ای بنشیند، نیم ساعت فکر کند، کتاب قبرستان را باز کند، انقطاع برای انسان ایجاد می‌شود. برای همین هم هست که در آن روایت معروفی که آن شخص وصیت کرده بود که اموال خرمایش را بعد از خودش با دست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مردم دهند، بعد که [پخش اموال] تمام شد، حضرت فرمود چیز دیگری باقی نمانده است. گشتند، گفتند یک خرمای دیگر که خیلی مثلا خاک گرفته، باقی مانده است. بنا بر نقل آن روایت، حضرت فرمودند که اگر همین را با دست خودش داده بود، ارزشش بیشتر از این‌هایی بود که از طریق من داده شد. چرا؟ چون این دیگر اثر انقطاعی را ندارد. وقتی آدم خودش این کار را انجام می‌دهد، تعلقاتش کم می‌شود و این خیلی ذی‌قیمت است. این در باب انفاقِ «مِمَّا تُحِبُّونَ».

این مطلبی که مرحوم آقای بهجت فرمودند بالاتر از «مِمَّا تُحِبُّونَ» است. یعنی چه؟ یعنی این ایثار است؛ انفاق‌های ایثارگونه. «وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ»۱؛ انصار وقتی که احتیاج شدید داشتند، خودشان هم مشکلات داشتند، مهاجرین را بر خودشان مقدم کردند. به این می‌گویند ایثار که با اینکه انسان خودش احتیاج دارد، دیگری را بر خودش مقدم می‌کند. حالا در این‌جا در باب انفاق و همین‌طور در باب ایثار، فقط مسائل مالی و دنیوی [مطرح] نیست، دایره‌اش دایره‌ی وسیعی است. حتی انسان از وقت خودش، از عمر خودش، از آبروی خودش، باید برای گره‌گشایی خلق خدا مایه بگذارد.

این‌جا یک نکته‌ای که شاید برای همه‌ی ما راه‌گشا باشد این است که آن چیزی که الآن بر عهده‌ی ما است -یعنی ما فعلا همین مرحله را انجام دهیم تا بعد به آن ایثارهای عجیب و غریب برسیم که بنا بر گفته مرحوم آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه «شنیده‌ایم و دیده‌ایم»- این است که عزیزان، برادران، خواهران! ما یک زندگی ضروری داریم، خب آن ضروری است؛ انسان باید غذا بخورد، باید آب بخورد، باید چیزی در منزل پهن باشد انسان روی آن بنشیند، سُکنایی لازم است، به هر حال یک جایی باید باشد که آدم زندگی کند؛ این می‌شود ضروری. این‌ها که ضروریات است. یک بخشی از زندگی‌های ما زندگی‌های رفاهی است؛ یعنی شما می‌توانی روی یک فرش ماشینی زندگی کنی، می‌توانی روی موکت هم زندگی کنی، آن فرش یک نرمی‌ای دارد، یک رفاهی ایجاد می‌کند؛ شما می‌توانی روی موکت بخوابی، می‌توانی یک دشکی هم پهن کنی؛ به این می‌گویند رفاهی. با این هم اسلام مخالفتی ندارد. آن مسئله‌ای که اسلام نسبت به آن هی هشدار می‌دهد، بحث زندگی تجملی است. مثلا شما می‌توانید یک مجلس عروسی با یک رقم غذا بگیرید؛ هم ضروریات تامین شده است، هم رفاهی است، هم سنت پیغمبر خدا صلوات الله و سلامه علیه اجرا شده است، می‌آیید چند رقمش می‌کنید، این‌ها دیگر تجملات می‌شود که در خانه‌های ما هم کم و بیش این‌جور چیزها هست.

برای اینکه ما به این مراحل نزدیک شویم، گام اول این است که بیاییم در بعد زندگی تجملی، آن چیزهایی که می‌خواهیم خرج تجملات کنیم را برای گره‌گشایی از خلق خدا خرج کنیم. از این‌جا شروع کنیم تا ببینیم بعدش چه خواهد شد.

کلام هفتاد و یکم ایشان در رابطه با تربت سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه است. حکایتی را ایشان از مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری رضوان الله تعالی علیه که استاد مراجع و موسس حوزه‌ی علمیه‌ی قم بودند، نقل می‌کنند.

خود ایشان هم یک داستانی دارد. بنده جریانش را از مرحوم آیت‌الله آقا سید عباس کاشانی که حدود سی سال، امام جماعت کربلا بودند، [شنیده‌ام]. قبل از رفتن به عتبات عالیات در زمان صدام منزلشان رفته بودم، از ایشان سوال کردم آن عملی که مرحوم آقا شیخ انجام داده بودند [چه بوده است]. مرحوم آقا شیخ خب در سامرا بودند و درس و بحثشان هم نمی‌گرفته است و وضع مالی خوبی هم نداشتند. ایشان به حرم سیدالشهدا می‌آیند، در همان قسمت بالا سر کنار همان‌جایی که ما وقتی می‌رویم می‌گوییم این‌جا مثلا بالای سر حضرت است -یک سنگی قبلا بود نمی‌دانم آن سنگ هنوز هم هست یا نه- می‌آید آن عمل را در آن‌جا انجام می‌دهد و بعد از آن عمل دیگر درس ایشان می‌گیرد و بعد هم موسس حوزه‌ی علمیه‌‌ی قم می‌شود و خروجی‌های مکتب فقهی ایشان حضرت امام، مرحوم آقای اراکی، مرحوم آقای گلپایگانی، مرحوم آیت‌الله یثربی و دیگران می‌شوند. فقهایی را ایشان تربیت می‌کند و مهم‌ترین هم همین حوزه‌ی علمیه‌ی قم است که تمام این آثار و برکات و همین جلساتی که الآن ما دور هم نشسته‌ایم، خروجی آن اخلاص، زحمت و فداکاری این بزرگوار است.

مرحوم آقای بهجت می‌فرمایند که در رودخانه‌ی قم سیل آمد و دیگر داشت این آب‌ها وارد حرم [می‌شد]. آن قسمت را اگر دیده باشید، حرم و همین‌طور مدرسه‌ی فیضیه، تقریبا با فاصله‌ی یک خیابان در بر همین رودخانه‌ی قم هستند. خب ابزار و امکانات هم که مثل حالا نبوده است، یعنی حالا هم نمی‌توانند جلوی سیل و این خرابی‌هایی که به بار می‌آورد را بگیرند. این مرجع بزرگوار می‌آید و روی پل قرار می‌گیرد، تربت اباعبدالله را داخل این آب می‌اندازد. مرحوم آقای بهجت می‌فرمایند که این آب همین‌طور فروکش می‌کند و دیگر هیچ آسیبی به قم نمی‌زند.

خب این‌جا حرف زیاد است! این که مرحوم آقای بهجت می‌فرمایند تربت اباعبدالله، یعنی [وقتی] تربت اباعبدالله، این خاکی که انتساب به آن حضرت پیدا کرده است، این‌طور مشکل‌گشایی می‌کند، شما ببینید که دیگر خود سیدالشهدا چه می‌کند. یا یکی از بحث‌هایی که این‌جا مطرح است این است که در روایات هست که تربت شفا است، آن هم از هر بیماری. حالا روایتش را عرض خواهیم کرد. یا مثلا فلان‌جا سیل آمد این تربت را انداختیم عمل نکرد. خب این‌ها جهتش چیست؟ از روایت استفاده می‌شود که این‌ها -حالا آن روایت را هم عرض خواهیم کرد- به آن یقین برمی‌گردد. چون وقتی به بیشتر ما می‌گویند این کار را انجام دهیم، پس ذهن ما این است که این را امتحان کنیم؛ آن یقین نیست. خب این یقین محصول چیست؟ محصول آن معرفت است. ما اگر معرفت به ساحت قدسی امام داشته باشیم و بدانیم کلیددار عالم امام است آن‌وقت دیگر آن‌جا با تربت حضرت یک معامله‌ی دیگری می‌کنیم. این که مثلا در کرونا بعضی حرم می‌رفتند، بیمار نمی‌شدند، بعضی بیمار می‌شدند، یکی از چیزهایی که زیاد سوال می‌شد، همین بود که مثلا چه طور است که آن‌جا این‌طور است، این‌جا این‌طور است… یک بخشیش [به همین دلیل است]. حالا همه را من عرض نمی‌کنم، هر کدام در جای خودش قابل بحث است. اما این را بدانید که آن کسی که باور دارد، امام را می‌شناسد، به مقام امام معرفت دارد، با آن آدمی که چنین معرفت و یقینی ندارد متفاوت است. حالا به روایات توجه کنیم، بعد یک بیانی مرحوم آقای بهجت دارند.

مرحوم ابن قولویه در کامل الزیارات از حضرت صادق صلوات الله و سلامه علیه نقل می‌کند «فِی طِینِ قَبْرِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلشِّفَاءُ مِنْ کُلِّ دَاءٍ» ببیند این‌جا استثنا نکردند، «مِنْ بَعْضِ دَاء» نیست، «مِنْ کُلِّ دَاءٍ» [است]. تربت امام حسین برای هر بیماری شفا است. «وَ هُوَ اَلدَّوَاءُ اَلْأَکْبَرُ»۲ خب شما دارو از پزشک می‌گیرید، از داروساز می‌گیرید اما این را بدانید که بزرگ‌ترین دارو همین تربت سیدالشهدا است. حالا دستورش چیست؟ همین تربت را در یک بطری داخل آب می‌ریزید، مرحوم آقای بهجت می‌فرمودند که بیمار مثل شربت که چه طور می‌گویند روزی سه قاشق شربت بخورید، این را مثل یک شربتی استفاده کند. در مفاتیح دعایی هم دارد. حالا مراجعه کنید، دعایی هم دارد. بعد هم خود این تربت را کجا می‌گذارید؟ حتما مثلا در جیب بغلتان باشد، در جای خاصی باشد. [اگر] نگاه کنید، از روایات استفاده می‌شود که حریم این تربت هم باید حفظ شود؛ مثلا انسان در خورجین نگذارد، این‌ها را در روایات داریم. که انسان یک معامله‌ی خوب و احترام‌آمیزی با تربت اباعبدالله بکند. این یک روایت.

خب آیا فقط مربوط به بیماری است؟ نه! ترتبت انسان را حفظ می‌کند. لذا ایشان می‌فرمودند که مثلا عتبات می‌روید، زیارت می‌روید، سفر می‌خواهید بروید یا حتی همیشه، این تربت اباعبدالله همراهتان باشد. یا اگر می‌توانید این را حفظ کنید، مثلا بچه‌تان شب از خواب می‌ترسد، بیدار می‌شود، یک مقدار تربت توی یک بسته‌ای کنار سرش قرار دهید یا در زیر پیراهنش قرار دهید. حالا روایت را ببینید. روایت دیگر را باز مرحوم ابن قولویه در کامل الزیارات نقل می‌کند: «إِنَّ فِی طِینِ الْحَائِرِ الَّذِی فِیهِ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ»؛ در آن خاک قبر سیدالشهدا، «شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاءٍ»؛ شفا از هر بیماری است. حالا شاهد عرض ما این‌جا است «وَ أَمَاناً مِنْ کُلِّ خَوْفٍ»۳ از هر چیزی که ترسناک است، امنیت ایجاد می‌کند؛ «أَمَاناً مِنْ کُلِّ خَوْفٍ».

آن‌وقت ما این سرمایه‌ها را داریم بعد متاسفانه سراغ این دعانویس و آن خانم و نمی دانم آن رمال و چه و چه می‌رویم! هزینه‌های گزافی هم می‌کنیم، روز به روز هم متاسفانه گره‌های کار ما بیشتر می‌شود. چرا؟ چون این تربت در اختیار است، هزینه‌ای ندارد، قدر نداریم ما، آن معرفت نیست، آن یقین نیست، یقینی که محصول آن معرفت است.

خب آن روایتی که خیلی مهم است -که عرض کردم که آن یقین لازم است- این است. ابن ابی یعفور می‌گوید «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَأْخُذُ اَلْإِنْسَانُ مِنْ طِینِ قَبْرِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَیَنْتَفِعُ بِهِ» یکی هست می‌آید از خاک قبر امام حسین برمی‌دارد و برایش نافع است، از آن استفاده می‌برد، به حالش سودند است «وَ یَأْخُذُ غَیْرُهُ» کس دیگری هم همین کار را می‌کند «وَ لاَ یَنْتَفِعُ بِهِ» نفع نمی‌برد، به حال او کارگر نمی‌آید. جریان این چیست؟ «فَقَالَ لاَ وَ اَللَّهِ اَلَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» آن هم با این تعبیر، نه به خدا قسم. «مَا یَأْخُذُهُ أَحَدٌ» خوب به تعبیر حضرت دقت کنید «مَا یَأْخُذُهُ أَحَدٌ» هیچ کس خاک قبر امام حسین را اخذ نمی‌کند، غرض این است «وَ هُوَ یَرَى» اما این یقین را دارد، این باور را دارد «وَ هُوَ یَرَى أَنَّ اَللَّهَ یَنْفَعُهُ بِهِ» این باور را دارد، این یقین را دارد که خدا به واسطه‌ی این تربت به او نفع خواهد رساند. «إِلاَّ نَفَعَهُ بِهِ»۴ هر کس که تربت را با این باور، با این یقین اخذ کند، برای او نتیجه‌بخش خواهد بود. خب این یک بخشی از کلام مرحوم آقای بهجت.

بعد مرحوم آقای بهجت می‌فرمایند که ما نه ایمان اهل ایمان را داریم، نه یقین اهل یقین را؛ یعنی نقص ما در همین باورها است، در این گره‌های قلبی است. ایمان عقد القلب است. مشکل ما این است که این گره درست در قلب ما محکم نشده است. بعد ایشان یک نکته‌ای را می‌فرمایند. ببینید این نکته همان بدبختی‌هایی است که الآن ما امروز داریم، از جهت فقر و… و متاسفانه بعضی‌ها این‌ها را به بحث ولایت فقیه و رهبری جامعه انتساب می‌دهند، می‌گویند ایستادگی‌های ایشان است که سبب شده است این مشکلات اقتصادی به وجود آید، در حالی که عکس قصه است؛ یعنی آن‌هایی که سستی کردند، آن‌هایی که به غرب و بیگانگان دل‌بستگی پیدا کردند، آن‌ها عامل همین مسائل هستند.

حالا بیان مرحوم آقای بهجت را ببینید. حالا یکی از بزرگواران که فرموده بودند که با همه‌ی کشورها ارتباط و این‌ها، نه این‌طور نیست، این‌ها مشکل را حل نمی‌کند این آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه به عنوان یک موحد، اگر دید، دید توحیدی باشد، مشکلات جور دیگری باید حل شود. ایشان می‌فرمایند که «گویا در مشکلات، امریکا و شوروی ما را نجات خواهند داد.» یعنی ما باورمان این‌طوری است، یقینمان این‌طوری است، «که به آن‎‌ها پناه می‌بریم و اعتماد می‌کنیم» بعد تعبیری که مرحوم آقای بهجت دارند، این است «آن‌ها سگ و گرگی هستند که از ترس یکدیگر خواب آسوده ندارند.» یعنی شما به چه کسی می‌خواهید اعتماد کنید؟ حالا شوروی آن شوروی سابق. به چه کسی می‌خواهید اعتماد کنید؟ این‌ها خودشان از ترس یکدیگر خواب ندارند. بعد ایشان می‌فرماید «بزرگان ما مقامات عالیه‌ی علمی را دارا بودند و در مقام عمل نیز چه عبادت‌هایی، چه نمازهایی داشتند. با خود می‌گویم» یعنی همه‌ی این‌ها بخاطر آن یقین است. یعنی [اگر] انسان یقین داشته باشد، در سیاست خارجیش جور دیگری تصمیم می‌گیرد، در حوزه‌ی اقتصادی جور دیگری تصمیم می‌گیرد. اگر یقین و ایمان داشته باشد، بر صراط مستقیم باشد، از راه حق عدول نکند، رضای خدا را در همه‌جا مقدم بر همه‌ی خواسته‌های خلق خدا قرار دهد، آن‌وقت می‌بیند چه طور توفیقات همی‌طور پشت سر هم جاری می‌شود. الآن این همه می‌نشینند سر مشکلات اقتصادی، نهاده‌های دامی و چیزهای دیگر بحث می‌کنند، خب یک ابر خوبی بیاید، یک بارش خوبی، همه‌ی مشکلات را حل می‌کند. وقتی زمین‌های ما سبز شود، دام استفاده کند، خب قیمت گوشت ارزان می‌شود، خیلی از مشکلات ما بر طرف می‌شود. یک برف خوبی بیاید، خیلی از بیماری‌ها از بین می‌رود، خیلی از آفت‌های اشجار و درخت‌ها و باغ‌ها از بین خواهد رفت. آن یقین نیست لذا ما متاسفانه همه‌اش به این در و آن در می‌زنیم. «و در مقام عمل نیز چه عبادت‌هایی، چه نمازهایی داشتند.» بعد مرحوم آقای بهجت خودشان را خطاب [قرار] می‌دهند. می‌گویند «با خود می‌گویم با اینکه آن‌ها را دیدی، باز چرا این‌جوری؟» حالا خیلی از شما ندیدید، ولی امام را ما دیدیم دیگر. امام در حسینیه‌ی جماران بودند، امریکایی‌ها آمدند طبس، شن‌های طبس بهتر از هر رزمنده این‌ها را به کویر طبس نشاند و از بین برد. مسئله این است. اگر انسان با خدا باشد.

با خدا باش و پادشاهی کن / بی خدا باش و هر چه خواهی کن


۱. سوره‌ی حشر، آیه‌ی ۹

۲. کامل الزیارات، جلد ۱، صحفه‌ی ۲۷۵

۳.  کامل الزیارات، جلد ۱، صحفه‌ی ۲۷۹

۴. کافی (چاپ دارالاسلامیه)، جلد ۴، صفحه‌ی ۵۸۸

ممکن است شما دوست داشته باشید