آقا سیدهاشم حداد و مادرزنش / برشی از کتاب سلوک با همسر

ای عزیز! در حالات عارف بزرگوار مرحوم آقا سید هاشم حداد – قدس سره – که از تربیت شدگان سلوکی موحد عظیم الشان حضرت آیت الله آقا سید علی قاضی – اعلی الله مقامه – بوده آمده است که مرحوم آقای حداد به واسطه ی ضیق معیشت در خانه پدر زن و مادر زنشان زندگی می نمودند. آنها در آن طرف حیاط و اینان در این طرف در یک اطاق که پدر عیالشان مجانا به آنها داده بود مدت دوازده سال زندگی می نمودند.

پدر عیال ایشان حسین ابوعشمه بسیار به ایشان علاقه مند بود ولی مادر عیال ایشان برعکس؛ ایشان را نه تنها دوست نداشت بلکه به انواع و اقسام آزارهای قولی و اذیت های فعلی آنچه از دستش می آمد دریغ نمی نمود و زنی قوی البنیه و بذی اللسان و از قبیله ی جنابی های عرب و زنی شجاع و دلدار بود به طوری که از ترس وی شبها مردی حق نداشت از نزدیک منزل وی عبور کند و برای حفظ عائله و دخترانش تا این حد ایستادگی داشت و احیانا اگر کسی عبور می کرد خودش به تنهایی می آمد و حساب آن عابر را می رسید.

مرحوم آقا سید هاشم حداد – قدس سره – می فرمودند: در میان اطاق آنها و اطاق ما در این طرف گونی های برنج عنبربو و حلب های روغن به روی هم چیده بود و نه تنها از آن به ما نمی دادند بلکه این مادر زن که نامش نجیبه بود تعهد داشت بر اینکه مرا در شدت و عسرت ببیند و گویی کیف می کرد.

آقا سید هاشم حداد

 

ما با عیالمان لحاف و تشک نداشتیم و بعضی اوقات در مواقع سرما نیمی از زیلو را به روی خود بر می گرداندیم و با اینکه مرتبا دنبال کار هم می رفتیم ولی کثرت مراجعین از فقرا و مشتری های بسیار که مرا شناخته بودند و جنس را نسیه می بردند و بعضا وجه آن را هم نمی دادند و مخارج شاگرد که هر چه می خواست بر می داشت دیگر پولی برای من باقی نمی گذارد مگر غالبا صد فلس که فقط برای نان و نفت و لوله چراغ و امثالها بود و ماه ها می گذشت و ما قادر نبودیم برای عائله ی خود در این طرف قدری گوشت تهیه کنیم.

عمده علت ناراحتی این زن با من قضیه فقر بود که به نظر وی بسیار زشت می نمود و با این وضعی که ملاحظه می نمود می باید مساعدتی کند و در نهایت تمکن و ثروت هم بودند؛ بر عکس سعی می کرد تا چیزی از ما را فاسد و خراب کند تا گرفتاری و شدت ما فزون گردد.

از طرفی هم شدت حالات روحانی و بهره برداری از محضر آقای قاضی به من اجازه ی جمع و ذخیره مال و یا رد فقیر و محتاج و یا تقاضای نسیه ی مشتری و امثالها را نمی داد و حالم بدین طور بود که خلاف آن برایم میسور نبود.

عیال من هم تحمل و صبر می کرد ولی بالاخره صبر و تحملش محدود بود. چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم: اذیت های قولی و فعلی الزوجه به من به حد نهایت رسیده است و من حقا دیگر تاب صبر و شکیبایی آن را ندارم و از شما می خواهم که به من اجازه دهید تا زنم را طلاق بدهم.

مرحوم قاضی فرمودند: از این جریانات گذشته تو زنت را دوست داری ؟!

عرض کردی آری.

فرمودند: آیا زنت هم تو را دوست دارد؟!

عرض کردم: آری.

فرمودند: ابدا راه طلاق نداری! برو صبر پیشه کن . تربیت تو به دست زنت می باشد و با این طریقه که می گویی؛ خداوند چنین مقرر فرموده است که ادب تو به دست زنت باشد. باید تحمل کنی و بسازی و شکیبایی پیشه گیری!.

من هم از دستورات مرحوم قاضی ابدا تخطی و تجاوز نمی کردم و آنچه این مادر زن بر مصائب می افزود تحمل نمودم تا یک شب تابستان که چون پاسی از شب گذشته بود از بیرون خسته و فرسوده و گرسنه و تشنه به منزل آمدم که در اطاق بروم؛ دیدم مادر زنم کنار حوضچه عربی داخل منزل نشسته و از شدت گرما پاهایش را برهنه نموده و پیوسته دارد از شیر آب حیاط بالای حوضچه آب روی پاهایش می ریزد. تا فهمید که من از در وارد شدم شروع کرد به بد گفتن. ناسزا و فحش دادن و همین طور بدین کلمات مرا مخاطب قرار دادن.

من هم داخل اطاق نرفتم ؛ یکسره از پله های بام به بام رفتم تا در آنجا بیفتم. دیدم این زن صدای خود را بلند کرد و با صدای بلند به طوری که نه تنها من بلکه همسایگان می شنیدند به من سب و شتم و ناسزا گفت و گفت و گفت و همینطور می گفت تا حوصله ام تمام شد.

بدون آنکه به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب دهم از پله های بام به زیر آمدم و از در خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم بدون هدفی و مقصودی؛ همینطور دارم در خیابانها می روم و هیچ متوجه خودم نیستم که به کجا می روم! همینطور دارم می روم ؛ در این حال ناگهان دیدم من دوتا شدم: یکی سید هاشمی است که مادر زن به او تعدی می کرده و سب و شتم می نموده است و یکی من هستم که بسیار عالی و مجرد و محیط می باشم و ابدا فحش های او به من نرسیده است و اصولا به این سید هاشم فحش نمی داده است  و مرا سب و شتم نمی نموده است.

آن سید هاشم سزاوار همه گونه فحش و ناسزا است و این سید هاشم که اینک خودم می باشم نه تنها سزاوار فحش نیست بلکه هرچه هم فحش بدهد و سب کند و ناسزا گوید به من نمی رسد.

در این حال برای من منکشف شد که این حال بسیار خوب و سرور آفرین و شادی زا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحشهایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من فتح این باب را نموده است و اگر من اطاعت او را نمی کردم و تحمل اذیتهای مادرزن را نمی نمودم تا ابد همان سید هاشم محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم.

الحمدلله که من الان این سید هاشم هستم که در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی می باشم که گرد و خاک تمام غصه ها و غم های دنیا بر من نمی نشیند و نمی تواند بنشیند.

فورا از آنجا به خانه بازگشتم و به روی دست و پای مادر زنم افتادم و می بوسیدم و می گفتم : مبادا تو خیال کنی که من الان از آن گفتارت ناراحتم! از این پس هرچه می خواهی به من بگو که آنها برای من فایده دارد.

سلوک با همسر

برگرفته از کتاب سلوک با همسر صفحات ۷۴ الی ۷۸

ممکن است شما دوست داشته باشید