سلسله جلسات ماهیانه شرح کتاب شط شراب (کلمات اخلاقی آیت الله بهجت) جلسه ۲۷

باسمه تعالی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاه و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد. (اللهم صل علی محمد و آ محمد و عجل فرجهم) صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک. الهی و اجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک و ناجیته سرا و عمل لک جهرا.

کلام در شرح کلمات فقیه عارف مرحوم آیت الله اعظمی بهجت بود بر طبق همین کتاب شط شراب.

 

شط شراب

 

دوری از عجب و خودپسندی

کلماتی را مورد بحث قرار دادیم، رسیدیم به این کلمه ی پنجاه و پنجم، ایشان در این کلمه ی پنجاه و پنجم حکایتی را از استاد بزرگوارشان نقل میکنند که خود این حکایت درس های آموزنده ای برای ما دارد، ایشان میفرمایند که استاد ما، مرحوم حاج شیخ محمدحسین اصفهانی که از برجستگان در فقه و اصول و معارف بود یک نامه معروفی که آقا میرزاجواد ملکی برای حاج شیخ محمدحسن اصفهانی نوشتند، مرحوم آقای بهجت و مرحوم علامه رضوان الله تعالی علیهما از شاگردان مرحوم حاج شیخ محمدحسین اصفهان بودند، ایشان در ابتدا معروف به حاج محمدحسین کمپانی.

وقتی که در بازار نجف ایشان می رفتند یک کیسه ای دستشان بود که این کیسه داخلش سیب زمینی بود این کیسه پاره می شود و این سیب زمینی ها کف زمین می ریزد و شیخ محمدحسین دانه دانه این هارو جمع می کردند و می خندیدند.

میپرسند چرا میخندید؟

میفرمایند من هنگامی که آمدم نجف، تسبیح یاقوتی داشتم که پاره شد و برای خودم و با شخصیت خودم سازگار نمی دیدم که بنشینم روی زمین و این دانه ها را جمع کنم و برای خودم عار میدانستم و لذا از خیرش گذشتم ولی الآن سیب زمینی روی زمین ریخته و بهای چندانی هم ندارد ولی روی زمین نشستم و دارم این هارا جمع می کنم، این یعنی خودسازی، یعنی رشد کردن یعنی آن روز که آمدم نجف خودم را می دیدم و امروز دیگه خودی نمی بینم.

مرحوم بهجت می فرمایند که ایشان شب ها درس خارج اصول می گفتند، خب این درس ها نوعا در همین مساجد هست، بعد از نماز یک آقایی منبر می رود و همینطور طول می دهد و طولانی شدن بحث او مزاحمت ایجاد میکند برای زمان درس مرحوم حاج شیخ محمدحسین، شاگردان مرحوم حاج شیخ محمدحسین بلند می شوند تا اعتراض کنند که منبر را کوتاه کند چرا که زمان درس میگذرد، مرحوم حاج شیخ محمدحسین مانع می شوند و میفرمایند معلوم نیست کار ما بهتر از کار او باشد.

خیلی حرف داخل همین کلمه است و نکاتی دارد.

نکته اول این است که ما ها، خودم را عرض میکنم، گاهی این حالت عجب و خودشیفتگی سبب می شود که کار خودمان را بهتر از کار همه بدانیم، حتی کارهایی که برای انقلاب انجام میدهیم، فکر میکنیم کارهایی انجام داده ایم که بیشتر مورد توجه خدا قرار گرفته است و کار ما مورد پذیرش ذات اقدس ربوبی است.

نه، این طور نیست. معلوم نیست که خدا از چه کسی، چه عملی را، چه مقدار می پذیرد. لذا ما همیشه باید این نگرانی را داشته باشیم که آیا این عمل ما مورد پذیرش حضرت حق قرار گرفته است یا خیر؟

این نکته بسیار مهمی است، حالا حاج شیخ محمدحسین، مرجع تقلید، فقیه، درس خارج، شاگردانی مثل علامه مثل آیت الله بهجت و آن اقا هم یک منبری معمولی که منبری رفته است، معلوم نیست در دستگاه الهی آیا این درس ما بیشتر مورد پذیرش قرار می گیرد یا منبر این آقا.

این یک نکته، پس هر جا که حس کردیم که، نه، جلسه ی ما، تالیف ما، تصنیف ما، برنامه ریزی ما، تدریس ما، و…، اگر حس این حالت به ما دست داد که سر تر از دیگران هست بدانیم که گرفتاریم و بدانیم گرفتار عجب و خودشیفتگی شده ایم که اگر درمان نشود، یک روزی انچنان کار دست انسان خواهد داد که معلوم نیست انسان بتواند برگردد.

 

هر کار خیر، لزوما مورد تایید الهی نیست

این یک نکته، نکته دوم که مرحوم بهجت استفاده کردند این است که ایشان می فرمایند پس با این حساب که معلوم نیست کار ما بهتر از کار دیگری باشد، پس بهتر است انسان در هر کار خیری اسمی بنویسد، چون کار خیر در عالم زیاد است اما این کار خیر کدامش مورد تایید الهی است، نمیدانیم. پس بهتر است که در همه جا یک سری بزنیم و یک اسمی بنویسیم.

کسی که گوینده است همیشه گوینده نباشد . برود گاهی هم مستمع شود، شاید مستمع شدن او بیشتر مورد پذیرش الهی باشد.

کسی که جلسه دار است، هیاتی داردف هزینه ای میکند، سر راه که دارد می آید ده ها هیات هست ولو در حد یک بسته نمک، یک نمکی هم آنجا بریزد، شاید همان جلسه سوت و کور و به حسب ظاهر بی رونق، همان جلسه مورد نظر و توجه باشد، پس مرحوم بهجت میفرمایند در هر کار خیری اسمی بنویسید.

حتی کسی که موسسه خیریه دارد، خیریه های دیگر را ببیند ولو در حد یک یک تومانی آنجا هم اسم خودش را بنویسد، شاید آنجا بیشتر مورد عنایت و توجه باشد.

یکی از علمای تهران در عالم رویا که بعد معلوم شد آن رویا، رویای صادقه است. مشرف می شود خدمت حضرت اباعبدالله صلوات الله و سلامه علیه، بعد سوال میکند که این جلسات هیاتی که به نام سیدالشهدا در تهران تشکیل می شود، کدام یک از این ها بیشتر مورد توجه شماست؟

حضرت می فرمایند که ما به همه این ها توجه داریم.

می پرسند: نه! کدام بیشتر از همه؟

حضرت می فرمایند که یک جلسه ای هست در جنوب تهران که این جلسه رو یک خانمی در منزل خودش اداره میکند، آن جلسه از همه جلسه ها بیشتر مورد توجه ماست.

آدرس جلسه را از حضرت میگیرد، فردا راه می افتد میرسد به این آدرس و میبیند که در همین محله های فقیرنشین تهران، با کوچه های خاصی که دارد، میرود وارد می شود و آدرس میپرسد تا آن خانم را پیدا میکند.

خانم میگوید امان از دست مردم، امان از دست این آقایون، مردم را دعوت می کنم منبری نمی آید، منبری می آید مردم نمی آیند. این آقا متوجه میشه که آن خانم همین است و میگوید من حاضرم این دهه را به جلسه شما بیایم، خانم میگوید پس شما بروید داخل منزل، من این همسایه ها را صدا کنم بیایند، ایشان میروند همسایه ها می آیند و یک دهه این آقا آنجا منبر میرود. روز دهم که منبر آخرش را میرود، خب آن خواب را هم دیده بوده و با آدرس واقعی فهمیده بوده که این رویای صادقه است.

می خواهد زرنگی کند و می گوید خانم اگر اجازه می دهید کل هزینه جلسه را بگذارید به حساب من که خانم می گوید خیر، می پرسد چرا؟ می گوید من در کل سال میروم خانه مردم رخت شویی می کنم و از این پول رخت شویی که در میاورم یک مقداری را میگذارم برای جلسه اباعبدالله، این که یک جلسه ای حالش بیشتر است و یک جلسه ای حالش کمتر است و یک جلسه ای خلوت است، معلوم نیست. مهم این است که نزد عرشیان مقام کدام بالاتر است.

 

سهیم شدن بیشتر در کارهای خیر

لذا مرحوم حاج آقای بهجت می فرمایند که در هر کار خیری بروید اسم خودتان را بنویسید، بعد ایشان می فرمایند که خوب است که انسان اسم خود را در هر کار خیر بنویسید و خود را شریک گرداند زیرا فردای قیامت معلوم نیست که کدام عمل قبول و کدام رد می شود، آنجا به حساب می کشند همه چیز را، قصدت چه بود؟ چه نیتی داشتی؟ وقتی مردم تعریف کردند چه حسی به تو دست داد؟  لذا شایسته است که انسان به این اکتفا نکند که عالم یا معلم یا فلان کاره است، شاید همین آقایی که شب ها دارد کارتن جمع میکند در پیشگاه الهی خیلی از ما جلوتر و مقرب تر باشد، نمی دانیم. مرحوم بهجت می فرمایند شاید همه رد شوند زیرا اعمال خیر شروط و موانع بسیار دارد، که شاید هنگام عمل رعایت نشود.

بنابراین انسان باید در هر کار خیر و نحوه ی انجام آن فکر کند و فکرش موجب ابتکاری باشد که برای رسیدن به هدف مفید باشد و یکی از ابتکارات همین است که انسان در هر کار خیری اسمش را بنویسد.

این است کلمه ی پنجاه و پنجم.

 

توجه دائم و آمادگی برای مرگ

در کلمه ی پنجاه و شش، ایشان توجه میدهند ما را به مسئله مرگ، که نوعا ما غفلت از مرگ داریم، خیلی از مشکلات ما برای همین غفلت از مرگ است.

همین دوست عزیز ما، روحانی موفقی بود، مجتهد بود، کاندید خبرگان بود، مسئول کل نهاد رهبری در دانشگاه های البرز بود، زبان انگلیسی تخصصی را تدریس میکرد و آدم موفقی بود، میرود طالقان آنجا فشارش میشود هجده و در راه بیمارستان سکته میکند و از دنیا می رود و یک سال هم سنش از بنده کمتر بود.

مرگ به ما نزدیک است اما غفلت از مرگ داریم، ایشان میفرماید انسان چقدر به مرگ نزدیک است و در عین حال چقدر آن را دور می پندارد و از آن غافل است، مرحوم آیت الله بهجت از این سجده ای که بعد از خواب توصیه شده است که انجام دهید، استفاده می کنند و میفرمایند که در سجده ی نخست بعد از بیدار شدن از خواب برای انجام نماز شب، مستحب ایت که این گفته بشود، الحمدلله الذی احیانی بعد ما اماتنی. خب وقتی انسان می خوابد روح از بدنش جدا می شود، از خواب که بیدار می شود این روح برمی گردد که بیدار می شود، الحمدلله الذی احیانی، سجده می کند و می گوید خدایا تو را حمد می کنم که مرا دوباره برگردانی، بعد ما اماتنی.

در یک دعای دیگر داریم که وقتی از خواب بیدار شدید بگویید الحمدلله الذی رد علی روحی لاعبده و اشکره، برای اینکه بندگی کنم و همه ی نعمت های خدا را در راه حضرت محبوب این هارا به کار بگیرم، خب این رد علی روحی، لذا باز توصیه کردند هنگام خواب بگویید این آیه قرآن را، در قالب دعا، رب ارجعون یعنی خدایا می خوابم و تو مرا برگردان، که عمل صالح انجام بدهم.

پس مرگ به ما نزدیک است، غفلت از این مرگ داریم و آن را دور می پنداریم بعد هم که برای همیشه پرونده انسان بسته می شود و آتش حسرت همه ی وجود انسان را مشغول کند، که آتش حسرت سوزندگیش بیش از آتشی است که پوست بدن انسان را بسوزاند، انسان حسرت می خورد و راه برگشت و جبرانی هم ندارد.

 

انتظار باید موجب آمادگی شود

بعد ایشان می فرماید که وقتی کسی منتطر چیزی باشد، آدم منتظر محیاست و خودش را آماده می کند برای رفتن.

ما دیدیم، خدا رحمت کند همه ی بزرگان را، مرحوم آیت الله پهلوانی در جلسه قبل از فوتشان فرمودند من از رفتن ناراحت نیستم رویم نمی شود که بروم.

مرحوم آیت الله جعفری می فرمودند که وقتی اسم مرگ می آید من ذوق میکنم، حتی ما برای ایشان هر سه ماه یک بار قربانی می کردیم و در همان ماه رمضانی که بعدش ایشان از دنیا رفتند به بنده فرمودند که بالا بهتر است یا پایین؟ عرض کردم بالا بهتر است. فرمودند پس چرا مانع می شوید؟ شما چرا نمی گذارید ما برویم بالا؟ اسم مرگ که می آید ما ذوق می کنیم، خب برای این انسان باید صاف باشد باید آماده باشد، برای رفتار با خانواده و رفیق و برای همه ی اعمال و رفتار ما باید در دستگاه الهی حجت محکمه پسند داشته باشند.

 

پیدا کردن حال خوش و تداوم آن تا لحظه مرگ

کلمه ی پنجاه و هفتم ایشان در رابطه با مرحوم حاج آقا حسین فاطمی است، که ایشان نیز از شاگردان میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بودند.

ایشان جمکران بودند بعد که برمی گردد می گویند میرزا آقا جواد اقا پیغام داده، ایشان خدمت میرزا جواد آقا می رسند و می بینند که ایشان محاسن را حنا بسته . و آماده خواندن نماز و رفتن، و همینکه الله اکبر را می گویند جان به جان آفرین تسلیم کی کنند.، ناقل قصه همین مرحوم حاج آقا حسین فاطمی است.

استاد بزرگوتر ما مرحوم آیت الله جعفری تهرانی نقل می کردند که در شب های ماه رمضان در شب های احیا این جمله را می گفت ای همه چیز چه خواهی کرد با هیچ.

مرحوم آقای بهجت می فرماید که مرحوم فاطمی وقتی در حال احتضار و داشتند از دنیا می رفتند می گفتند من از خدا دو حاجت دارم اول اینکه با حال مناسبی از این دنیا بروم، دوم اینکه این حال مناسب من دوام پیدا کند.

بعد ایشان می فرمایند که در حال احتضار این را می گفتند به صورت مکرر، نماز را که خواندم، شام را هم که خوردم،  حضرت رسول فرمودند من کان اخر کلامه لا اله الا الله دخل الجنه، لا اله الا الله هم که گفتم و با همین حال ایشان از دنیا می روند و مرحوم بهجت می فرمایند خوشا به حال کسی که با حال خوش از دنیا برود.

این را از خدا بخواهید و برای هم دعا کنید و این را بخواهید.

 

گره زدن دل با محبت امیرالمومنین

یه نکته ای هم من عرض کنم عزیزان.

اگر کسی در حق تان ظلم و ستمی در امور شخصی کرد نگاه کنید ببینید اگر محبت امیرالمومنین در دل این آدم هست راضی نشوید به گرفتاری او، او را حلال کنید و برایش دعا کنید.

این ها آثاری دارند برای خود آدم و چیزهایی نصیب انسان می شود که هرچه می گردیم می بینیم که این ها اکتسابی نیست و باید روزی انسان شود. پس خودتان را گره بزنید به ساحت امیرالمومنین.

ممکن است شما دوست داشته باشید