دست نوشته های من از جلسات ساغر عشق(شرح مناجات محبین)«۱۸۷»/بیدارشدن فطرت خفته

بسم الله الرحمن الرحیم

بنده در حقیقت از حضرت محبوب جلّ‌جلاله بیدار شدن فطرت خفتهٔ خویش را که عشق به کمال مطلق است می‌خواهد.

سلطان ازل، گنج غم عشق به ما داد

تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

در دل ندهم رَه پس از این مِهر بُتان را

مُهر لبِ او بر دَرِ این خانه نهادیم

این فراز از مناجات پرده از این حقیقت برمی‌دارد که در تمامی دار هستی و وجود، جمال و کمال و کاملی جز حضرت محبوب جلّ‌جلاله نمی‌باشد و تنها آن ذات مقدس است که نه نقصی دارد و نه عیبی، و نه ظلمتی دارد و نه احتیاجی، و هر جمال و کمال و خیر و نوری که در عالَمِ تحقق است، جلوه اسماء و صفات او سبحانه می‌باشد و به بیان روشن‌تر اگر جلوه نور جمال او و تجلی حیات و علم و قدرت او نبود، همه عالم هستی در عدم و نیستی و ظلمت می‌بود.

این فراز از مناجات از دل امامی برخواسته است که حقیقت عالم مشهودش می‌باشد و جز نور جمال جمیل حضرت محبوب، همه چیز را ازلاً و ابداً باطل و معدوم و هیچ می‌بیند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز پرده از این حقیقت برداشته و فرموده: راست‌ترین شعری که عرب گفته، شعر لبید است که چنین می‌باشد:

اَلا کُلُّ شیءٍ ماخَلَا اللهَ باطلٌ

و کُلّ نَعیمٍ لامحالهَ زائلٌ

اگر برای بنده‌ای این حقیقت مکشوف و مشهود شود، دیگر حب و عشق و توجهی به غیر او سبحانه ندارد و دل به ماسوی الله نمی‌دهد، چرا که ماسوای او سبحانه هیچ استقلالی از خود ندارند و زائل و فانی و باطل می‌باشند و چیزی که از خود نه جمالی دارد و نه کمالی، نه بهایی دارد و نه نوری، نه وجودی دارد و نه حیاتی، شایسته نیست که محبت استقلالی به او تعلق بگیرد و در قرآن به این حقیقت تصریح شده که ﴿لاَ أُحِبُّ الْآفِلِینَ‌﴾ و به قول خواجه حافظ(قدس سرّه) :

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

در این فراز از مناجات، تعبیر «مِما سِواک»، هرچه را که غیر حضرت محبوب جلّ‌جلاله است دربر می‌گیرد، چه نعمت دنیوی باشد، چه نعمت اخروی و چنین عاشق صادقی نه هوای دنیا را دارد و نه هوای آخرت و تنها او سبحانه را اختیار نموده است.
از این بنده عاشق و محبّ، نه حور دلجویی می‌کند و نه قصور دلربایی.

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

به هوای سر کوی تو برفت از یادم

پس ای محبوب من! مرا هواخواه خودت قرار ده و محبت دنیا و آخرت و ماسوای خودت را از یادم ببر به گونه‌ای که تمامی دوستی‌های من به غیر تو بالعرض باشد و حب مستقلی به غیر تو نداشته باشم که تنها محبت توست که مرا از خرابی به آبادی می‌کشاند.

ممکن است شما دوست داشته باشید