علامه طباطبایی و انقلاب اسلامی/فصل اول
بسم الله الرحمن الرحیم
رضا اکبریآهنگر پژوهشگر، کارشناس تاریخ و دانشآموخته تاریخ تشیع از پژوهشگاه حوزه و دانشگاه است و در زمینه تاریخ انقلاب اسلامی تحقیق و پژوهشهای مختلفی انجام داده است. او در مدرسه علوی تحصیل کرد و بهطور تخصصی به مطالعه پیرامون «انجمن حجتیه» پرداخت. «تاریخچه و تفکرات انجمن حجتیّه»، «جریانات شبه حجتیهای»، «درسنامه انجمن حجتیه»، «از ما بریدهها» و «شهیدان دیالمه و آیت در چند پرده» از تالیفات اوست.
وی این رساله را به سفارش «عصر اندیشه» تالیف کرده است.
فصل اول|تشکیل حکومت اسلامی در آراء علامه
علامه طباطبایی نامی آشناست که همواره تداعیکننده معنویـت، تقوا، اخلاق و علومی همچون تفسیر، عرفان، حکمت و در کل مصداق یک استاد بزرگ علمی و عملی در معارف اسلامی است. به جرأت می توان گفت که شاید هیچکس با شنیدن نام علامه ذهنش به سمت «سیاست» نرود و باید اذعان نمود که درخت تنومند تقوا و علم علامه، بر برخی از ابعاد دیگر شخصیتی ایشان سایه افکنده و در طول این سالها به آن عنایت خاصی نشده است. یکی از این وجوه مغفول مانده، ترسیم نقش علامه در نهضت امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی است. بیتوجهی به این موضوع مهم در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سبب شده تا در نهایت تاسف برخی برای خود و دیگران، مرحوم علامه را یک «ضد انقلاب» جلوه دهند! البته این نوشتار نیز در صدد آن نیست تا از آن عالم کم نظیر، چهرهای سیاسی ساخته و یا ایشان را یک مبارز انقلابی تمام عیار جلوه دهد، اما آنچه مسلم است این است که علامه نه تنها با اصل نهضت امام مخالفتی نداشتهاند، بلکه در پیشبرد آن نیز اثرگذار بودهاند.
پاسخ به دو پرسش، ادعای فوق را به اثبات میرساند. نخست آنکه آیا علامه طباطبایی از لحاظ نظری تشکیل حکومتی اسلامی به جای رژیم سلطنتی پهلوی را قبول داشتهاند؟ بر فرض مثبت بودن جواب سوال اول، باید اثبات شود که آیا ایشان نهضت امام را راهی برای اجرای این ایده میدانستهاند و در اینصورت خودشان در عمل چه کمکی به این نهضت کردهاند؟
∟المیزان: کلید تشکیل حکومت اسلامی
پاسخ به سوال اول، نه تنها مقاله، بلکه کتابی جداگانه میخواهد، چرا که برای ارائه آن باید مباحث گوناگونی همچون «رهبری جامعه اسلامی» و «چگونگی اجرای احکام اسلام در عصر غیبت» را، از میان آثار فراوان علامه و به خصوص تفسیر گرانسنگ «المیزان» بیرون کشید، اما برای ارائه پاسخی در حد این مقاله، به نمونههایی هرچند اندک از نظرات مرحوم علامه در این خصوص اشاره میکنیم.
تفسیر شریف «المیزان» اصلیترین اثر علامه است و باید برای یافتن نظر ایشان درباره حکومت اسلامی، ابتدا به آن مراجعه شود. تفسیری که یکی از شاگردان مبرّز علامه یعنی آیتالله مصباحیزدی درباره آن می گوید: «مرحوم استاد ضمن تدریس تفسیر قرآن به مسائل اجتماعى که مىبایست افراد جامعه تدریجاً با آنها آشنا بشوند و برایشان از مدارک اصیل اسلامى راه حل بیابد، توجه خاصى مبذول مىفرمود. این کتاب منشاءء آن شد که گویندگان و نویسندگان مسلمان براى تحقیق در مسائل دین، فرهنگ جامعه، اقتصاد، سیاست، تاریخ و سایر ابعاد زندگى انسان به آن مراجعه کرده، از رهنمودهاى استاد در حل همه این مسائل بهره گیرند. یعنى المیزان کلیدی بود براى حل همه مشکلات فرهنگى و دینى جامعهاى که در راه تکامل و فراهم آوردن زمینههاى انقلاب اسلامى، قدم برمىداشت.»۱
این طبیعی بود جامعهای که «در راه تکامل و فراهم آوردن زمینههای انقلاب اسلامی» قدم برمیدارد، باید در مسیر خود مشکلاتی را نیز احساس نماید، اما مگر علامه در المیزان چه گفته بودند که موانع را برداشته و مسیر را هموار مینمود؟ بهعنوان نمونه ایشان در تفسیر آخرین آیه از سوره آل عمران، بحث مفصلی را با عنوان «گفتارى پیرامون رابطه در جامعه اسلامى» مطرح مینمایند. در بخشی از این مطلب به این موضوع میپردازند که «الاسلام اجتماعی بجمیع شئونه»۲ (اسلام تمامى شئونش اجتماعى است). ایشان ابتدا این مساله را اثبات مینمایند این اسلام بود که «براى اولینبار بشر را دعوت نمود که به امر اجتماع اعتنا و اهتمام بورزد.»۳ سپس با استناد به آیاتی بر این مطلب تاکید مینمایند که خداوند «در آیاتى دیگر دعوت مىکند به تشکیل اجتماعى خاص، یعنى خصوص اجتماع اسلامى بر اساس اتفاق و اتحاد و به دست آوردن منافع و مزایاى معنوى و مادى آن.»۴ ایشان در بخش دیگری از این مطلب مینویسند:
«به همین جهت است که اسلام مهمترین احکام و شرایع خود از قبیل حج و جهاد و نماز و انفاق را و خلاصه تقواى دینى را بر اساس اجتماع قرار داد.»۵ و در ادامه از لفظ «حکومت اسلامی» استفاده نموده و پس از ذکر این مساله که دین اسلام «قواى حکومت اسلامى را حافظ و مراقب تمامى شعائر دینى و حدود آن کرده»۶، معتقدند که «اهتمام به امر اجتماع در حکومت و نظام اسلامى بیش از هر نظام دیگر است.»۷
این مفسر کبیر قرآن در عبارات گوناگون، اجرای قوانین اسلام را از طریق حکومت اسلامی دانسته و معتقد است که اسلام «ضمانت اجرا را در درجه اول به عهده حکومت اسلامى و در درجه دوم به عهده جامعه نهاده، تا تمامى افراد جامعه با تربیت صالحه علمى و عملى و با داشتن حق امر به معروف و نهى از منکر در کار حکومت نظارت کنند.»۸ و یا در همین راستا در عبارتی دیگر اینگونه می نویسند که اسلام «حکومت و مقام ولایت اسلامى را نیز مامور کرد تا سیاسات و حدود و امثال آن را با کمال مراقبت و تحفظ اجرا کند.»۹
∟مجاهدت و قیام؛ لوازم تشکیل حکومت اسلامی
برپایی نظامی اسلامی که مجری و محافظ احکام شریعت باشد، به یقین کار سادهای نیست و به «مجاهدت» نیازمند است و «چنین نظامى آنگاه موافق طبع عموم مردم مىشود که در نشر دعوت و گسترش تربیت اسلامى شدیداً مجاهدت شود.»۱۰ مجاهدتی که علامه بدان اشاره مینمایند، مجاهدت در ابعاد معنوی و مادی است.
علامه طباطبایی به خوبی میدانند که برپایی یک حکومت اسلامی که مجری احکام و محافظ شریعت باشد، در شرایطی که رژیمی سلطنتی بر جامعه حاکم است، کار آسانی نبوده و «درد سر» دارد، برای همین معتقد به «قیام» هستند.
ایشان در اینباره مینویسند:
«ما هم نمىگوییم با حفظ شرایط موجود در جهان، احکام اسلام بدون هیچ درد سر جارى شود، البته هر سنتى در هر جامعهاى جارى شده ابتدایى داشته، یعنی قبلاً نبوده و بعد موجود شده است، و وقتى مىخواسته موجود شود، شرایط حال حاضر با آن ناسازگار بوده و آن را طرد مى کرده و سنت نو هم با سنت قبلی مبارزه داشته و چه بسا بهدلیل ریشه دار بودن سنت قبلى چند بارى هم شکست مىخورده و دو باره قیام مىکرده، تا پس از دو یا سه بار شکست غلبه مىیافته و سنت قبلى را ریشه کن مىکردهاند و چه بسا اتفاق مىافتاده که در مقابل سنت قبلى توان مقاومت نمىآوردهاند، چون عوامل و شرایط موجود هنوز با آن مساعد نبوده و در نتیجه شکست مىخورده و به کلى از بین مىرفتند. تاریخ خود شاهد بر این معنا است و از این پیروزی ها و شکستها (چه در سنتهاى دینى و چه دنیوى و حتى در نظام دموکراتیک و اشتراکى) نمونهها دارد.»۱۱
شاید اینگونه تصور شود که منظور علامه از قیام برای تغییر سنت، حول مباحث فرهنگی و اجتماعی میچرخد، نه نظام حکومتی و سیاسی. اما صراحت ایشان بر سنتهاى دینى و دنیوى و همچنین مثال ایشان در پاورقی در مورد تغییر نظام شوروی از اشتراکی به فردی و استبدادی، نشان می دهد که منظور ایشان نظامهای سیاسی را نیز در بر میگیرد.
∟ تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت و بدون تجربه قبلی
اما یکی از مسائلی که هنگام بحث تشکیل حکومت اسلامی از جانب مخالفین مطرح میشد، مساله «عدم تجربه قبلی تشکیل یک حکومت اسلامی کامل» بود. در تفسیر المیزان به این مساله اینگونه پاسخ داده شده است:
«جوابش این است که کدامیک از ادیان، سنتها و مسلکهاى جارى در مجتمعات انسانى در پیدایش و بقایش و در حکومت یافتنش متکى به تجربه قبلى بوده، تا حکومت یافتن اسلام محتاج به تجربه قبلى باشد؟ این شرایع و سنتهاى نوح، ابراهیم، موسى و عیسى است که مىبینیم بدون سابقه و تجربه قبلى ظهور کرد و سپس در بین مردم جریان یافت و همچنین روشهاى دیگر، چون کیش برهما و بودا و مانى و… و حتى رژیمهاى تازه در آمد و سنتهاى مادى هم بعد از تجربه پیدا نشدند، این سنن دموکراتیک و کمونیست و رژیمهاى دیگر است که بدون تجربه قبلى پیدا شدند و در جوامع مختلف انسانى به شکلهاى مختلف جریان یافتند.»۱۲
اما ممکن است این سوال مطرح شود که «شاید منظور علامه طباطبایی از حکومت اسلامی، برقراری این حکومت در زمان معصومین (علیهمالسلام) بوده و این نظرات، تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت را در بر نمی گیرد.»
هر چند که دقت در عبارات ذکر شده از المیزان میتواند پاسخ سوال مذکور را بدهد، اما برای اشاره به نظر ایشان در مورد تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت، به این عبارات اکتفا مینماییم:
«بههرحال امر حکومت اسلامى بعد از رسول خدا و غیبت آخرین جانشین آن، یعنى در همین عصر حاضر، بدون هیچ اختلافى به دست مسلمین است، اما با در نظر گرفتن معیارهایى که قرآن کریم بیان نموده و آن این است که:
اولاً: مسلمین باید حاکمى براى خود تعیین کنند. ثانیاً: آن حاکم باید کسى باشد که بتواند طبق سیره رسول اللَّه حکومت نماید و سیره آن سیره رهبرى و امامت بود، نه سیره سلطنت و امپراطورى. ثالثاً: باید احکام الهى را بدون هیچ کم و زیاد حفظ نماید. رابعاً: در مواردى که حکمى از احکام الهى نیست (از قبیل حوادثى که در زمانهاى مختلف یا مکانهاى مختلف پیش مىآید) با مشورت عقلاى قوم تصمیم بگیرند که بیانش گذشت، دلیل بر همه اینها آیات راجعبه ولایت رسول خدا است، به اضافه آیه شریفه زیر که مىفرماید: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ.»۱۳ موضوعاتی از این قبیل در تفسیر المیزان، در ذیل دیگر آیات قرآن همچون آیه ۲۴۷ سوره بقره نیز دیده میشود.
∟تبیین مبانى نظام اسلامى در عصر اختناق
اکنون بهتر میتوان منظور آیتالله مصباح را از این عبارت درک نمود که «المیزان کلید بود براى حل همه مشکلات فرهنگى و دینى جامعه.»
آیتالله مصباحیزدی در توصیف اهمیت و شرایط نگارش اینگونه مطالب توسط علامه می گوید:
«علامه طباطبایى در مسائل انقلاب اسلامى هم نقش مهمى داشته است؛ زیرا این حرکت بزرگ قبل از آنکه سیاسى و اجتماعى باشد، فرهنگى بود و براى پیروزى چنین انقلابى به فعالیت فرهنگى مستمرى نیاز بود و علامه طباطبایى در تقویت این بُعد انقلاب بسیار تاثیرگذار بوده است. شاهدش این است که بسیارى از مسئولین بزرگ نظام جمهورى اسلامى ایران از شاگردان ایشان هستند و از افکارشان الهام گرفتهاند. آن زمانىکه کمتر صحبتى از حکومت اسلامى به میان مىآمد، مرحوم علامه هم در اثر سترگ خود، یعنى المیزان و نیز در برخى آثار دیگرش این موضوع مهم را مطرح کرد و مقالاتى به قلم ایشان در سالهاى اختناق سیاسى رژیم پهلوى درباره زعامت و رهبرى منتشر شد که براى تبیین مبانى نظام اسلامى از منابع ارزشمندى به شمار مىروند.»۱۴
برخی از مقالاتی که آیتالله مصباح به آن اشاره می کنند عبارتند از «ولایت و زعامت»، «مقررات ثابت و متغیر در اسلام»، «اجتهاد و تقلید در اسلام»، «پاسخ اسلام به احتیاجات واقعی هر عصر» و «حکومت اسلامی».
غالب این مقالات در کتاب «فرازهایی از اسلام» جمع آوری و در سال ۱۳۵۵ منتشر شده است.
بهعنوان مثال در مقاله «ولایت و زعامت» آمده است:
«نتیجه عقیده «اختصاص» که شیعه دارد، این نیست که در صورت غیبت امام، مانند عصری که ما در آن زندگی میکنیم، جامعه اسلام بیسرپرست مانده و مانند گله بیشبان متفرق شده، با سرگردانی به سر برند، زیرا ما دلایلی به ثبوت اصل مقام رهبریت داریم و دلایلی به انتصاب اشخاصی برای این مقام و البته شخص غیر از مقام است و در نتیجه نبودن یا از میان رفتن شخص، مقام از بین نمی رود… علاوه بر این احکام بسیاری راجعبه حدود و تعزیرات و انفال و نظایر آنها در شریعت اسلام موجود است که منطوق ادله کتاب و سنت دوام و ابدیت آنها است و متصدی اجرای آنها همان مقام ولایت است. در هر حال مساله ولایت در حال غیبت، زنده است چنانکه در حال حضور.»۱۵ ایشان در ادامه سوالات مهمی را در مورد ولایت در عصر غیبت، طرح مینمایند.
«ولی امر مسلمین» از جمله عباراتی است که در آن دوران توسط مرحوم علامه طباطبایی در مقاله «مقررات ثابت و متغیر در اسلام» بهکار برده شده است. هرچند که شاید معنای این عبارت در آن دوران با معنای امروزی آن متفاوت باشد، اما در هر صورت ایشان مینویسند:
«ولی امر مسلمین که از نقطه نظر اسلامی تعیین پیدا کرده باشد، نظر به ولایت عمومی که در منطقه حکومت خود دارد و در حقیقت سررشته دار افکار جامعه اسلامی و مورد تمرکز شعور و اراده همگانی است، تصرفی را که یک فرد در محیط زندگی شخصی خود میتوانست بکند، او در محیط زندگی عمومی میتواند انجام دهد.»۱۶
∟رژیم پهلوی و سانسور آثار علامه
وقتی علامه طباطبایی با اینگونه عبارات قائل به تشکیل حکومت و زمامداری جامعه اسلامی هستند، به یقین با رژیم سلطنتی پهلوی مخالف بودهاند. هر چند که این مطلب نیازی به اثبات ندارد، اما ذکر برخی از عبارات کنایه آمیز ایشان نیز خالی از لطف نیست.
علامه طباطبایی در آثار مختلف خود با مثال زدن نظامهای پادشاهی قیصری و کسرایی، بر نظامهای غیر الهی و بهخصوص پادشاهی تاخته و از آنان انتقاد می کنند.
بهعنوان نمونه، در مقاله «دین از نظر قرآن و پایه اساسی آن» پس از اشاره به تبدیل شدن «روش روشن صد در صد آزاد اسلامی» به «امپراطوری تاریک قیصری و کسرائی»، مینویسند:
«در اثر همین سیاست، عامه مردم زندگی آزادانه اسلامی را به زندگی بردگان عهد باستان تفسیر کرده و آئین پاک اسلام را همان زورگوییهای فرمانروای وقت (ظلّالله ها) و عدالت و امنیت اجتماعی دینی را همان کوبیدن کسی که به سلطان وقت گردنکشی کند و خاموش کردن هر صدای مخالفی که بلند شود، فرض میکردند!»۱۷
نباید از نظر دور داشت که این عبارات در عصری نوشته شده است که برخی شاه را «ظلّالله» میخواندند. این صفت برای شاه، از جمله صفاتی بود که با توجه به بُعد مذهبی ملت انتخاب شده بود. بهگونهای که برخی حقیقتاً اینگونه تصور مینمودند که مخالفت با شاه، مخالفت با خداست!
از سوی دیگر دوره حکومت پهلوی یکی از پر فراز و نشیبترین دورههای شاهنشاهی در قبال مذهب بود، چرا که سیاستهای متغیر آنها نسبت به دین مردم، بهخوبی مشهود است. مرحوم علامه که یکی از شاهدان عینی این روند بودهاند، در تفسیر «المیزان» مینویسند:
«مىبینیم چگونه سیاستها و سیاستبازان با دین مردم بازى مىکنند، یک روز تیشه به ریشه آن مىزنند و روز دیگر روى خوش نشان می دهند و در ترویج آن مىکوشند و روز دیگر کارى به کار آن نداشته به حال خود واگذارش مىکنند.»۱۸
در ادامه هم با اشاره به نقد قانون شکنی درباریان مینویسند:
«هر چند ضمانت اجراى قانون به قدرت مرکزى (که یا فردى و یا افرادى است) واگذار شده، اما در حقیقت و سرانجام ضمانت اجرا ندارد، به این معنا که آن قدرت مرکزى اگر خودش از حق منحرف شد و مرز قانون را شکست و سلطنت جامعه را مبدل به سلطنت شخص خود کرد و در نتیجه اراده و دلخواه او جاى قانون را گرفت هیچ قدرتى نیست که او را به مرز خود برگرداند و دوباره قانون را حاکم سازد و بر این معنا شواهد بسیارى در زمان خود ما (که به اصطلاح عصر تمدن و دانش است) وجود دارد، تا چه رسد به شواهدى که تاریخ از قرون گذشته ضبط کرده که مردم نه به این پایه از دانش رسیده بودند و نه به این درجه از تمدن.»۱۹
همچنین در پاسخ به سوالی مبنی بر علّت پشت کردن جوانان تحصیل کرده به دین، در بخشی از پاسخ خود و در نقد مسئولین فرهنگی وقت، اینگونه مینویسند:« در حقیقت گناه اعراض جوانان تحصیل کرده مسلمان ما از دین به گردن طرز تعلیم و تربیت فرهنگی و اولیای بیعنایت وظیفهنشناس فرهنگی ماست، نه به گردن قوانین دینی و نه به گردن فضایل انسانی و مقررات اخلاقی.»۲۰
البته اگر آثار علامه در معرض سانسور این «اولیای بیعنایت وظیفهنشناس فرهنگی» قرار نمیگرفت، بیشک عبارات تندتری نیز در آثار ایشان یافت میشد. یکی از شواهد این ادعا جملهای است که از کتاب «فرازهایی از اسلام» ایشان حذف شده است:
«بیشتر از نیم قرن است که ما حکومت و دستور رژیم دموکراسی را پذیرفته و در ردیف ملل متمدن غربیها قرار گرفتهایم. عیناً میبینیم وضع ما روزبهروز وخیمتر و فلاکت بارتر میشود و از این درخت که برای دیگران پربرکت و پربار است، جز میوه بدبختی و رسوایی نمیبینیم.»۲۱
پس در پاسخ به سوال اول باید گفت که بی تردید، مرحوم علامه طباطبایی از لحاظ نظری با تشکیل حکومت اسلامی و قراردادن آن به جای رژیم پهلوی موافق بودهاند.
یادداشتها
۱. تماشای فرزانگی و فروزندگی، آیتالله مصباحیزدی، انتشارات موسسه امام خمینی، ص۵۵
۲. المیزان فی تفسیر القرآن ؛ ج۴ ؛ ص۱۲۶
۳. ترجمه تفسیر المیزان ؛ ج۴ ؛ ص۱۴۹
۴. همان، ص۱۵۰
۵. همان، ص۱۵۴
۶. همانجا
۷. همانجا
۸. همان، ص۱۷۲
۹. همان، ص۱۶۰
۱۰. همانجا
۱۱. همان، ص۱۵۶
۱۲. همان، ص۲۱۰
۱۳. همان، ص۱۹۶
۱۴. تماشای فرزانگی و فروزندگی، آیتالله مصباح یزدی، ص۵۵
۱۵. فرازهایی از اسلام، علامه طباطبایی، ص۱۲۶
۱۶. همان، ص۷۷
۱۷. همان، ص۱۶
۱۸. ترجمه تفسیر المیزان ؛ ج۴ ؛ ص۱۷۱
۱۹. همانجا
۲۰. بررسی های اسلامی، علامه طباطبایی، ج۲، ص۳۰۳
۲۱. سانسور در آینه (نظرات ممیزان کتاب در دوره پهلوی دوم) ، پرویز بختیاری، ص۶۰۲
منبع: سایت مجله عصر اندیشه