بسم الله الرحمن الرحیم
در دید سالک عاشق، گناه منحصر به ترک و تضییع واجبات و ارتکاب محرمات نمیباشد، بلکه ترک اولی و ابتلای به غفلت و انیّت و خودبینی و بیتوجهی به فطرت و جلوههای آن همه در قاموس عاشقی گناه محسوب میشود و نشان از دوری و محجوبیت بنده از مولی دارد.
در بینش چنین عاشق صادقی، استقلال دادن به کثرات و نیز هر جمال و کمالی را در عالم مستقل دیدن، گناه به حساب آمده و چنین بندهای تا خود را از شرک خفی و دوئیّت و فسق انیّت و گناه وجودی پاک نبیند، خود را در برابر ساحت کبریایی او آلوده میبیند، لذا عاجزانه از محبوب خود جلّجلاله میخواهد تا جلوهای کند و با لذت دیدار و شهودش، وجود مجازی و خودیّت موهومش را که بالاترین گناه، در قاموس عاشقی است بستاند و از ظلمتهای تحیّرآور و هلاک کننده، نجاتش دهد و به تمام معنا متوجه ساحت قربش گرداند.
هر قدر سالکِ محبّ قدم بیشتری در سیر الی الله بردارد و پیشرفت بیشتری نمایدو سیرش دقیقتر گردد، باریکبینیهای او بیشتر خواهد بود؛ چیزهایی که تا دیروز آنها را مانع نمیدید، امروز که در وادی سیر و سلوک الی الله قرار گرفته است و با ظرافتها و لطافتهای آن آشنا شده، خود را با کوهی از موانع و انبوهی از ابتلائات مواجه میبیند.
در این فراز از مناجات، بنده سالک از حضرت حق جلّجلاله شوق و محبتی را میخواهد که صادق باشد، چرا که نشانه صدق در محبت آن است که بنده، نافرمانی محبوبش جلّجلاله را نکند و فرمانبر او باشد که حضرت صادق( چنین فرموده:
تَعْصِی الْاِلَه وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ
هذا لَعَمْرُکَ فِی الْفِعال بَدیعٌ
لَوْ کانَ حُبُّکَ صادقاً لَاَطَعْتَهُ
اِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ اَحَبَّ مُطیعٌ
(آیا خدا را معصیت و نافرمانی میکنی، در حالی که ادعای محبت به او را داری؟! قسم به جانم این کار، کاری شگفت و تازه است. اگر محبت تو محبت راستین و درست بود، حتماً فرمانبر او بودی، چون انسانی که به کسی علاقهمند است، مطیع و پیرو اوست).
بنده محب و عاشق نه تنها از ارتکاب گناه، که از فکر و تصور گناه نیز وحشت و اضطراب دارد، چرا که آن را نیز گناه و خلاف آداب عشقورزی میبیند و میداند که چگونه به جلای جان او آسیب میرساند که از حضرت عیسی(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
موسی بن عمران به شما امر کرد که زنا نکنید و من به شما امر میکنم که فکر زنا را در خاطر نیاورید، چه رسد به عمل زنا، زیرا آن کسی که فکر زنا کند، مانند کسی است که در عمارت زیبا و مزیّنی آتش روشن نماید، در نتیجه دودهای تیرهٔ آتش، زیباییهای عمارت را خراب میکند اگرچه عمارت آتش نگیرد [یعنی فکر گناه خواه ناخواه در قلب بنده، تیرگی ایجاد میکند و به صفا و پاکی دل او ضربه میزند ولو عملاً مرتکب آن گناه نشود؛
«إِنَّ مُوسى نَبِیَّ اللَّهِ( أَمَرَکُمْ أَنْ لَاتَزْنُوا، وَ أَنَا آمُرُکُمْ أَنْ لَاتُحَدِّثُوا أَنْفُسَکُمْ بِالزِّنى فَضْلًا عَنْ أَنْ تَزْنُوا؛ فَإِنَّ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالزِّنى، کَانَ کَمَنْ أَوْقَدَ فِی بَیْتٍ مُزَوَّقٍ، فَأَفْسَدَ التَّزَاوِیقَ الدُّخَانُ، وَ إِنْ لَمْ یَحْتَرِقِ الْبَیْت».
و از علی(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که زیاد فکر گناه میکند، سرانجام همان افکار پلید، او را به ارتکاب گناه میکشاند و آلودهاش میسازد؛ «مَنْ کَثُرَ فِکْرُهُ فِی الْمَعَاصِی دَعَتْهُ إِلَیْهَا». پس به محض آنکه در دلت فکر گناه افتاد، از ادامه آن جلوگیری کن.