شرح کلمات عرفانی آیت الله پهلوانی/ جلسه بیست و سوم/نامه ای مهم از یک جوان ۲۲ ساله به علامه طباطبائی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاه و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا ونبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک الهی واجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سرا و عمل لک جهرا.
محور بحث ما، شرح کلمات فقیه عارف، استاد بزرگوار مرحوم آیت الله پهلوانی بود. وارد بحث انس با قرآن شدیم و گفتیم که در این مکتب سلوکی، انس با قرآن، از ارکان سلوک به حساب میآید. جلوههایی از انس با قرآن را خدمت عزیزان عرض کردیم. بحث ما رسید به مسبحات. در باب مسبحات هم مطالبی مطرح شد و دو روایت در این زمینه، خدمت عزیزان نقل کردیم. بعد هم عرض کردیم یک مقداری مطالب باقی مانده، که به آنها توجه میکنیم.
نامه ای مهم از یک جوان به علامه طباطبائی
در سال ۱۳۵۵ یک جوان بیست و دو سالهای، نامهای به مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه مینویسد. این نامه مضمونش این است که ایشان از مرحوم علامه تقاضای دستورالعملهای سلوکی میکند. این نامه، نامه جالبی هست. حالا اینکه آن جوان بیست و دو ساله، در زمان طاغوت، چطور علامه را پیدا میکند و نامهای به ایشان مینویسد و مرحوم علامه جواب ایشان را میدهد، خدمت شما عرض میکنم. من متن این نامه را چون خیلی جالب هست، خدمت شما میخوانم. دلیل اینکه این نامه را عرض میکنم، شاهدم در جواب مرحوم علامه، در حین دو خطش است و اینکه چرا من این نامه را از ابتدا عرض میکنم برای این است که بدانید راه قرب الهی به روی همه، خصوصا جوانان باز است.
کسی تصور نکند که راه بندگی و طی طریق قرب الهی، اختصاص به چهل سالهها و پنجاه سالهها دارد! اگر اینطور بود مرحوم علامه جواب نمیدادند. میگفتند حالا درس خودت را بخوان، هفت هشت ده سال دیگر بیا و جوابت را بگیر! اما مرحوم علامه جواب میدهد. و امّا متن نامه:
“بسم الله الرحمن الرحیم. محضر مبارک نخبه الفلاسفه و آیت الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمره ان شاء الله. سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. کوتاه سخن آنکه جوانی هستم بیست و دو ساله. میزان تحصیل: پنجم ریاضی. اشتغالات فعلی: تحصیلات حوزه قم، حدود لمعه و اصول فقه [حدودا سال چهارم، پنجم حوزه بوده] آخوند زاده [یعنی پدرم هم روحانی هست.] محیط زیست من: دو سال سربازی در تهران، شش سال کودکی در قم، تحصیلات اولیه و بیشتر تحصیلات دبیرستان نیز در قم. چند سالی هم کرمانشاه.
چنین تشخیص میدهم که تنها ممکن است شما باشید که به این سوال من پاسخ میدهید [این خودش خیلی مهم است. که این جوان در سال ۵۵ مرحوم علامه را کشف میکند و میداند که ایشان میتواند برای او راهگشا باشد. این نامه شامل سوالاتی هست که نوع جوانان این سوالات را دارند] در محیط و شرایطی که زندگی میکنم، هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند. [خب این گرفتاری نسل جوان ماست] و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب آن شدهاند که مرا از حرکت به سوی “الله” و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و میدارند.” این نکته مهمی است.
یعنی فهمی که آدم از درد خویش دارد. چون ما یک بحثی داریم میگوییم در پزشکی آن چیزی که خیلی مهمتر از درمان است، تشخیص درد است. اینکه یک جوان بیست و دو سالهای در دوران طاغوت، درد خودش را تشخیص داده که چیست؟ این خیلی مهم است. مطلب دیگر اینکه او برای درمان این درد، نزد کسی رفته که او طبیب این درد است. این درد را برایش برنامه دارد که چگونه درمان کند. چون گاهی اوقات درد خودمان را تشخیص میدهیم، میدانیم درد داریم؛ اما در راه درمان، گرفتار مشکلاتی میشویم. پیش هرکس و ناکسی میرویم. بدون تحقیق، بدون جستجو. به صرف اینکه یک عَلَمی در یک جا به نام سیر و سلوک و عبودیت و اینها برپا میشود، مجذوب میشویم. ده سال، بیست سال میرویم. بعد میبینیم هیچی! عمرمان هدر رفت! اشتباه آمدیم. آن إنّیّت و خودبینی و غروری که داشتیم، به شکلی دیگر تقویت شده، به جای اینکه از بین برود!
برنامه عملی برای تسلّط بر نفس
این جوان در ادامه اینطور مینویسد: “درخواستی که از شما دارم، برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلّط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند، بشکنم و سعادت بر من حکومت کند. [وقتی اینها را برای مرحوم علامه مینویسد، بعد از درخواستش، یک تذکری به مرحوم علامه میدهد. میگوید:] یادآور میشوم، نصیحت نمیخواهم؛ و الّا دیگران ادعای ناصحیّت فراوان دارند. [چون خیلی از چیزها هست که جنبه نصیحتی دارد، ولی این شخص میگوید من نصیحت نمیخواهم. خیلی ها در جامعه هستند که آدم را نصیحت میکنند. فرد می گوید من تسلط به هوای نفسم ندارم. نصیحت میکنند که مواظبت کن. مراقب نفست باش. همین! مواظب باش در جامعه گول نخورید. مواظب باش تو را نبرند. اینها نصیحت است. اما این ها کافی نیست. اینها درمان میخواهد]
دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. همان گونه که شما در تحصیلات خود در نجف، پیش استاد، فلسفه داشتید. همان شخصی که تسلط به فلسفه اشراق داشت. (مسموع است) [پرانتز زده مسموع است، یعنی آن طور که به گوش من خورده] بازهم خاطر نشان میسازم که نویسنده، با خود فکر میکند که شفاها موفق به پاسخ این سوال نمیشود. [یعنی میدانم که اگر من حضوری خدمت علامه برسم، نمیتوانم پاسخ خودم را شفاهی بشونم.] وانگهی شرم دارم؛ [این هم یک نکته خیلی مهمی است. حالا من یک خاطرهای در این زمینه عرض میکنم.] وانگهی شرم دارم که بیهوده وقت گران مایه شما را بگیرم. لذا تقاضا دارم، پدرانه چنانچه صلاح میدانید و بر این موضوع میتوانید اصالتی قائل شوید، مرا کمک کنید. در صورت منفی بودن [یعنی اگر نمیخواهید به من جواب بدهید] به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خود واگذارید. متشکرم ۲۳/۱۰/۱۳۵۵″
یک تذکر در مورد معاشرت با اولیای الهی
یک نکتهای که در این نامه وجود داشت، این بود که نوشته بود: من حضورا اگر بخواهم خدمت شما برسم، شرم دارم که بیهوده وقت گرانمایه شما را بگیرم. باید به این مطلب توجه داشته باشیم که در رابطه با معاشرت و گفتگوی با اولیای الهی، انسان باید خیلی مراقب باشد که اینها اذیت نشوند. اگر اذیت بشوند آثار سوء وضعی در زندگی انسان میآید.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد شجاعی را. اهل زنجان بود. از شاگردان مرحوم علامه طباطبائی بود. حدود دو سه سال پیش، مرحوم شد. ایشان خیلی هم گمنام بود. البته برنامههایی از ایشان ضبط کرده بودند و این اواخر، رادیو قرآن و رادیو معارف پخش میکردند. ولی همین الان هم نامشان را بگویید، نوع جامعه ما ایشان را نمیشناسند. صاحب کتاب “مقالات” است، که سه جلد هست و انتشارات سروش چاپ کرده. کتاب خوبی هم هست. کتابهای دیگر هم دارد.
این خاطره ای که عرض میکنم تقریباً مال بیش از ۲۰ سال قبل است! شاید ۲۵ سال تا ۳۰ سال قبل. من داشتم تلفنی با ایشان صحبت میکردم. یک مطلبی را از ایشان درخواست کردم.
ایشان فرمودند: “نه! من به درد همین دانشجوها و اینها میخورم. شما که آقای بهجت را دارید، از ایشان استفاده کنید.” مرحوم آیت الله بهجت آن موقع در قید حیات بودند.
گفتم: “بله، ایشان هم هستند. آن استفادهها در قالب سوال یا در جلسهای که دارند، مسیر منزلشان به مسجد یا مسجد به حرم یا حرم به منزل، اینها انجام میشود.”
ایشان گفتند: “من آرزویم این است که ای کاش خانهام نزدیک خانه آیت الله بهجت بود و هر روز از ایشان استفاده میکردم. منتها یک نکتهای را من به شما بگویم. شما از ایشان استفاده میکنید، خیلی مراقب باشید که ایشان اذیت نشود. این خیلی نکته مهمی است.”
لذا گاهی میشد که ایشان از حرم میآمدند بیرون، ما یک سوالی میکردیم، اما ایشان همان لحظه جواب نمیدادند! مشغول کار خودشان بودند. وقتیکه درب منزل میرسیدیم، ایشان جواب آن سوال را که مثلا ده دقیقه قبل پرسیده بودم، میدادند. خیلی هم ناراحت میشدند. یک روز به بنده گله کردند، گفتند:
“بعضیها نمیدادند که من مشغول سخن گفتن با چه کسی هستم! میآیند این رشته را قطع میکنند. در راه مثلا نماز مستحبی یا نافلهای میخواندم، کسی میآمد و با اصرار و اینها این رشته را قطع میکرد.”
این هم خودش یک نکتهای است که انسان در استفاده از اولیای الهی یک طوری باشد که اسباب اذیت اینها فراهم نشود، که آثار وضعی این در زندگی بیاید. مرحوم آیت الله بهجت، تعبیر میکردند، میفرمودند: “میوه که به درخت باشد وقتی برسد، خودش میافتد. یعنی آن چیزی که برای ما مهم است، باید قابلیت نشان بدهیم.” اگر انسان قابلیت نشان دهد، سهمش را به او خواهند داد. راهش را هم خود خدا میچیند ” لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا“.
راهکار عملی علامه طباطبائی در پاسخ به نامه
وقتی این جوان بیست و دو ساله نامه را خدمت علامه مینویسد، مرحوم علامه جواب این جوان را میدهند. متن جوابی که ایشان میدهند، این است. میفرمایند: “السلام علیکم [مرحوم علامه به یک جوان بیست و دو ساله! وقتی آدم به پاسخ نگاه میکند، میبیند که اگر یک بزرگواری هم این درخواست را کرده بود، مرحوم علامه همین طوری با همین ادبیات و لطافتهایی که در این جوابشان هست جواب میدادند.] فرمودند:
“السلام علیکم؛ برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشتهاید، لازم است همتی برآورده، توبهای نموده، به مراقبه و محاسبه بپردازید.” او راهکار عملی میخواست. مرحوم علامه هم اول سطرش را با راهکار عملی شروع می کند:
همت، توبه، مراقبه، محاسبه. اگر اینها نباشد، انسان به جایی نمیرسد! این اول راه است.
همت، توبه، مراقبه، محاسبه. بعد مرحوم علامه شیوه مراقبه و محاسبه و اینها را مطرح میکنند، ولی چون شاهد عرض ما نیست، من آنها را نمیخوانم. شاهد عرض ما اینجاست، میفرمایند:
“هر شب پیش از خواب، اگر توانستید سور مسبّحات یعنی سوره حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن را بخوانید.“
اعلی را هم که شب قبل عرض کردم. حالا اگر یک وقتی چیزی پیش آمد، شرایطش یک شرایط خاصی بود یا به او فشار میآمد و شخص نتوانست بخواند، مرحوم علامه در این نامهشان مینویسند:
“اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید.“
حالا درباره سوره حشر عرض خواهیم کرد که امام رضوان الله تعالی علیه یک دستوری در همین رابطه دارند.
ایشان پایین این دستور مینویسند: “و پس از بیست از روز از حال اشتغال [یعنی از آن زمانی که نامه من به شما رسید و مشغول شدید، بیست روز بعدش] حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید.” ببینید خیلی مسئله مهم است. مرحوم علامه یک نامه نوشته به جوان بیست و دو ساله و چند تا دستور میدهد. ماه رمضان چند روز است؟ یا ۲۹ روز است یا یک ماه، یعنی ۳۰ روز. علامه نوشته: ” پس از بیست روز” یعنی ده روز از ماه رمضان کمتر. یعنی این باید حالات ایجاد کند. اگر کار درست انجام بگیرد، حالات انسان عوض میشود. آن جوان یک نامه نوشت. علامه پاسخ نامه را دادند. بعد علامه درخواست یک نامه میکنند! خوب دقت کنید سال ۵۵. یعنی دو سال مانده به انقلاب. مرحوم علامه پیگیر است. نمیگوید حالا یک بچه طلبهای آمده یک چیزی، نامهای نوشته. پیگیر است که راه را برای او باز کند. بعد هم مینویسند: “ان شاء الله موفق خواهید بود و السلام علیکم؛ محمد حسین طباطبائی” مرحوم علامه اسم خودشان را مینویسند. بعد هم آن جوان، نامه دوم را برای مرحوم علامه مینویسد. حالا من دیگر آن نامهها را عرض نمیکنم.
کدام آیات برای ژرفنگران آخرالزمان نازل شد؟
غرض این است که در این مکتب تربیتی سلوکی، انس با مسبّحات جایگاه خاصی دارد. در بین این مسبحات، یکی شش آیه اول سوره حدید است و یکی آیات آخر سوره حشر است و یکی هم سوره توحید است که روایت بالخصوص نسبت به اینها داریم؛ که اگر کسی مسبّحات را مشغول شود به این روایات هم عمل کرده.
مرحوم علامه رضوان الله تعالی علیه در المیزان روایتی را از کتاب “کافی” مرحوم کلینی نقل میکند:
“سُئل علی بن الحسین علیهما السلام عن توحید” یک مردی آمد از امام سجاد سوال از توحید کرد که توحید چیست؟ خوب دقت کنید “فقال إنَّ اللهَ عزّوجلّ عَلِمَ أنـَّه یکونُ فی آخر الزَّمان اَقوامٌ مُتَعمِّقون” خدا میدانست در آخر الزمان یک اقوامی و مردمی پیدا میشوند که اینها ژرفنگر هستند. متعمق هستند. اهل فکر و اندیشه هستند. “فَاَنزَلَ اللَّهُ تعالى “قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ” خدا برای این مردم، قل هو الله احد را نازل کرد “وَ الْآیَاتِ مِنْ سُورَه الْحَدِیدِ إِلَی قَوْلِهِ: وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ” سوره توحید، با شش آیه اول سوره حدید، خدا چون میدانست در آخر الزمان انسانهای اهل فکری هستند، این آیات را فرستاد. یعنی حضرت با این بیان میخواهد به آن شخص بفهماند که اگر توحید میخواهید؟ توحید در قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و این چند آیه اول سوره حدید هست. “فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِکَ فَقَدْ هَلَکَ” اگر کسی در باب توحید بخواهد بیش از “قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ” و بیش از این آیات سوره حدید کنجکاوی کند، فَقَدْ هَلَکَ او دیگر خود را به هلاکت میاندازد؛ یعنی هر چه در باب توحید هست، اینجا است: “در قل هو الله و در سوره حدید”.
بعد مرحوم علامه، در آن مکالماتی که بین مرحوم سید احمد آقای کربلایی و مرحوم آقای اصفهانی بوده که در کتابی به عنوان “توحید علمی و عینی” جمع آوری شده در آنجا آخر الزمان را معنا میکنند. ما خیال میکنیم که وقتی میگویند در آخر الزمان، افرادی اهل فکر هستند، یعنی الان. نه؛ این طور نیست. آخر الزمان یعنی زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به بعد. ایشان میفرمایند: “آخرالزمان، زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است و آن حضرت را پیامبر آخر الزمان میگویند.” یعنی این مال امت پیغمبر است. در بین امّت پیغمبر، افرادی هستند که اهل فکر هستند.
علامه نقل کردند که ملاصدرا وقتی که این آیات را شرح و تفسیر میکرد، وقتی به این حدیث میرسد؛ ملاصدرا شروع میکند به گریه کردن، گریه شوق. اشکش جاری میشود که خداوند بر ماها یک چنین آیاتی را فرستاده. جناب آقای حسن زاده آملی هم در “رساله أنه الحق” یک بیانی دارند، میفرمایند: این تعبیری که دارد متعمّقون و افرادی که ژرف نگر هستند، “برای اینکه عجز عرب بیانانی مانع بود از این که آیه “هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ” را بفهمد. اما مثل آخوند ملاصدرا معنی این آیه را درک میکند. چنانکه خود گوید که من پیوسته در این آیات تفکر میکردم تا وقتی این حدیث را دیدم، گریه کردم از شوق.” اینها انسشان با قرآن است.
معامله یک عمر با تفکّر در چند آیه میارزد
آن که عرض کردم امام رضوان الله تعالی علیه همچین دستوری دارند، در نامهای که ایشان به مرحوم حاج احمد آقا مینویسند، در آنجا میفرمایند: “پسرم سوره مبارکه حشر را مطالعه کن“
[امام نفرمودند که قرائت کن! فرمودند مطالعه کن. یعنی هم باید قرائت کند، هم این سوره را مطالعه کند و روی آن فکر کند] که گنجینههایی از معارف و تربیت در آن است.”
سوراخ دعا را ما گم کردیم. قرآن که در خانه همه ما هست. این هم دستور امام و مرحوم علامه. “پسرم سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینههایی از معارف و تربیت در آن است و ارزش دارد [خوب دقت کنید! امام این نامه را اواخر عمرشان نوشته اند، با آن تجربههای معنوی و حاکمیتی] و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها تفکر کند. [یعنی یک عمر هفتاد ساله هشتاد ساله بنشیند روی این آیات فکر کند. اینقدر این آیات عمیق است در رابطه با توحید] و از آنها به مدد الهی توشهها بردارد. خصوصا آیات اواخر آن از آنجا که میفرماید: “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ” تا آخر سوره. در همین آیه کوچک از حیث لفظ و بسیار بزرگ از حیث معنا، احتمالاتی است سازنده و هشدار دهنده.”
من اینجا یک نکته کلیدی هم عرض کنم. مرحوم علامه این را در جلسات خصوصیشان فرمودند و ما از مرحوم آیت الله جعفری و آیت الله پهلوانی عرض میکنیم. وقتی شما آیات را نگاه میکنید، مطلبی که در صدر آیه آمده بعدش دیگر هر مطلبی که میآید، خصوصا آن فراز آخر آیه، همه در مقام تثبیت همان مطلب است. این آیه را نگاه کنید. مومنان! تقوا داشته باشید، نگاه کنید که ببینید که برای بعد از خودتان چه میفرستید “وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ” ببینید همه اش دارد این اتَّقُوا اللَّهَ را تثبیت میکند. دوباره وَاتَّقُوا اللَّهَ. خب یک وقت به توجیه و اینها نیفتید. “إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ” خدا آگاه است که دارید چه کار میکنید. این تثبیت میکند همان مطلب اول را. حالا به همین شکل که عرض کردم آیات قرآن را ببینید، خیلی لذت بخش است. حالا باز مطالبی هست از مرحوم آقای شاه آبادی. یک دستوری هم آقای حسن زاده آملی دارند که تعبیر میکنند تحفهای بسیار بسیار شیرین. اگر عمری بود ان شاء الله عرض خواهیم کرد.