مقام اصحاب سیدالشهداء(ع)/ محرم ۱۳۹۸/ جلسه نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاه و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبه جدک الحسین صلوات الله و سلامه علیه.
محور بحث ما سیری در حالات و کلمات و مقامات و کمالات اصحاب بزرگوار سیدالشهداء صلوات الله و سلامه علیه بود. یکی از اصحاب بحثش به طور کامل مطرح شد به نام شوذب.
وارد مقام یکی از اصحاب دیگر حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیه شدیم به نام عابس. مطالبی مطرح شد و رسیدیم به اینجا که آن نامههای چند هزارتایی که کوفیان نوشتند و درخواست کردند که اباعبدالله به کوفه بیایند، حضرت آن نامه ها را پاسخ داده بودند که مسلم بن عقیل در خانه مختار در حضور جمعی از شیعیان این نامه را میخواند. نامه که تمام میشود اولین کسی که اظهار وفاداری میکند جناب عابس است.
خب این تقدم در اظهار وفاداری همان بحثی است که نسبت به شوذب داشتیم. مفصل بحث کردیم که “فاستبقوا الخیرات“، وفاداری نسبت به ولی جامعه از بهترین و شاخصترین مصادیق خیر است و جناب عابس از دیگران حتی از حبیب بن مظاهر سبقت میگیرد. که این خود درسی است برای همه ما که هر جا احساس کردیم ولی جامعه یک مطالبهای دارد، معطل این و آن نمانیم، ورود پیدا کنیم، سبقت بگیریم و شتاب داشته باشیم برای تحقق و پیاده شدن خواسته ولی. که این یک درس است.
سخنان مهم عابس خطاب به جناب مسلم(ع)
بعد جناب عابس شروع میکند به سخن گفتن. حالا ببینید خیلی دقائق در این کلمات جناب عابس است. جناب عابس بعد از اینکه حمد و ثنای الهی را میکند میگوید:
” أمّا بعد: فانّی لا أخبرک عن الناس” میگوید من از این مردم کوفه یا اینهایی که اینجا هستند و اینکه چه در دلشان هست، خبری از اینها به شما نمیدهم “و لا أعلم ما فی أنفسهم، و ما اغرّک منهم”، من خبر نمیدهم که اینها در دلشان چیست، نمیدانم در دل اینها چه میگذرد و کدام یک از اینها به شما نیرنگ خواهند زد، اینها را نمیدانم. آن چیزی که میخواهم اینجا به شما بگویم این است که ” و اللّه لاحدّثنک عمّا أنا موطّن نفسی علیه” به خدا قسم از چیزی خبر به شما میدهم که خود را برای آن آماده کردهام. حالا با این لفظ “موطن” ما کار داریم، أنا موطّن نفسی علیه.
بعد شروع میکند که آن آمادگی که دارد و میخواهد از آن خبر بدهد را مطرح بکند، و میگوید ” و اللّه لاجیبنّکم إذا دعوتم” من را بخوانید به خدا قسم اجابت میکنم. ” لأقاتلنّ معکم عدوّکم” با شما در مقابل دشمن میجنگم و مقاتله میکنم و ” لأضربنّ بسیفی دونکم” با این شمشیر میجنگم “حتى ألقى اللّه” مرز را هم مشخص میکند تا مرز شهادت من جلو میروم، “ لا ارید بذلک إلا ما عند اللّه” قصد من هم جز “ما عندالله” نیست. که حالا اینها همان لطائفی است که باید به آن رسیدگی شود.
آثار اظهار محبّت به ولی جامعه
درس دوم این است که از متون روایی ما استفاده میشود که اگر انسان محبت به کسی دارد، این محبت خود را اظهار کند و او را آگاه کند. حالا یک وقت این بین دو رفیق یا دو فامیل است، در این سطح است. یک وقت نه سطحش بالاست. یعنی رابطه بین امام و مأموم است. رابطه بین ملت و ولی جامعه است. اینجا اظهار محبت و عشق درونی، ضرورت مضاعفی دارد. چرا؟
چون در تصمیم گیری ولی جامعه اثرگذار خواهد بود. جناب عابس این عشق درونی و محبت درونی که نسبت به اباعبدالله صلوات الله وسلامه علیه دارد، اظهار میکند.
لذا در جامعه ما در موقعیتهایی که پیش میآید مثل راهپیمایی بیست و دو بهمن، مثل جریان نه دی (که در این چهل سال انقلاب اینها کم نبوده است)، ما باید اظهار وفاداری کنیم. این محبت درونی خود را اظهار کنیم. حتی اگر دسته عزاداری میخواهیم راه بیندازیم، نام ولی جامعه را به عنوان سربند خودمان ثبت کنیم و این محبت و علاقه درونی را اظهار و افشا کنیم.
اول اینکه در تصمیم گیری ولی جامعه اثر گذار است و دوم اینکه در قوت بخشیدن به روحیه کسانی که در زیر چتر حمایت از ولی هستند نقش ایفا میکند. و سوم اینکه دشمن را مأیوس میکند. اگر انسان اظهار وفاداری نکند دشمن امیدوار میشود. همین جلساتی که شما میبینید یا تلویزیون پخش میکند، اینها دشمن را مایوس میکند. یک سال اینها زحمت میکشند، سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی آنها کار میکند، یک محرم میآید همه بازی را به هم میریزد. پس اظهار وفاداری آن هم به شکل سبقت گرفتن، مهم است.
باید به حاکمان جامعه گزارش واقعی داد نه احساسی
نکته دیگری که در این کلمات عابس جای دقت دارد، این است که گزارش عابس به سفیر اباعبدالله گزارش احساسی نیست. ما خیلی جاها از این گزارشات احساسی و عاطفی و غیر واقعی و غیر دقیق برای خوشایند یک مسئولی آسیب دیدیم. لذا عابس این را رعایت میکند، و وقتی میخواهد اظهار وفاداری کند میگوید:
“فانی لا اخبرک عن الناس” من از این کوفیها چیزی به شما خبر نمیدهم و “لا اعلم ما فی انفسهم” نمی دانم در دل آنها چه می گذرد، آن چیزی که میخواهم به شما بگویم حرف خودم است، این آمادگی خودم است. این از آن نکات مهم است که در متون روایی ما به آن سفارش شده که انسان به امام و حاکم جامعه گزارشات درست و واقعی دهد. تا جایی که توصیه شده که حاکمان و کارگزاران جامعه از راهها و شیوههایی استفاده کنند که گزارشات دقیقی بگیرند.
من چند روایت را عرض کنم. یک روایت فرمان امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه به مالک اشتر است. در آنجا حضرت به او توصیه و دستور میدهند و میفرمایند ” وَ ابْعَثِ الْعُیُون”، عیون یعنی همین جاسوسها و نیروهای مخفی. “ وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاء” جاسوسانی راستگو و وفاپیشه بر اینها بگمار. او را به عنوان استاندار نصب کرده و میگوید حالا چه کار باید انجام دهی.
“ وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَهٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَهِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّه” این ماموران مخفی خود را بگذار که پنهانی اینها را مراقبت کنند، اینکار سبب امانتداری و مهربانی با رعیت که همان مردم هستند خواهد بود. این یک دستور از امیرالمومنین علیه السلام. یعنی هر مجموعهای یک برنامههای ثابت و روی روال برای خود دارد ، اما به این اکتفا نکنید. آدمهایی را داشته باشید که آن اخبار واقعی و آن حقایقی که دارد اتفاق میافتد، درست به آن راه پیدا کنید که در جمع بندیها دچار اشتباه نشوید. این یک روایت که در نهج البلاغه است.
بزرگترین خیانت، خیانت به امت است
مرحوم صاحب وسائل روایتی را در وسائل الشیعه از امام رضا صلوات الله و سلامه علیه نقل میکند. تعبیر خیلی تعبیر ظریفی است. میفرمایند:
“کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِذَا وَجَّهَ جَیْشاً فَأَمَّهُمْ أَمِیر“. لفظ “کان” که میآید دلالت بر استمرار دارد. یعنی شیوه و سیره پیغمبر این طور بوده است، وقتی که حضرت یک لشکری را به سویی گسیل میداشتند، یک فرماندهی را برای آن لشکر میگماردند، اما به این اکتفا نمیکردند. ” بَعَثَ مَعَهُ مِنْ ثِقَاتِهِ مَنْ یَتَجَسَّسُ لَهُ خَبَرَه” از آدمهای مورد اعتماد خود هم مخفیانه در این لشکر قرار میدادند تا این افراد بروند و اخبار واقعی را از آن امیر برای حضرت بیاورد. این هم یک روایت.
روایت دیگر را مرحوم مجلسی در بحار نقل میکند. روایت نامهای است از امیرالمومنین به مصقله بن هبیره الشّیبانی. حضرت میفرمایند :
” فَإِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْخِیَانَهِ خِیَانَهَ الْأُمَّه” بزرگترین خیانت، خیانت به امت است. به تعبیر “خیانت به امت“، توجه کنید و بعد دنبالش نگاه کنید ببینید حضرت چه تعبیر دقیقی دارند: ” وَ أَعْظَمُ الْغِشِّ عَلَى أَهْلِ الْمِصْرِ غِشُّ الْإِمَام” بالاترین فریب جامعه و خیانت به جامعه این است که شما امام جامعه را فریب دهی و گزارش درست به او ندهی. وقتی ولی جامعه گزارش درست در اختیار نداشته باشد، در جمع بندی دچار یک جمع بندی غیر واقعی میشود و آسیبش را امت میبیند.
این را خوب دقت کنید عابس در اظهار وفاداری خود چقدر ظرافت دارد. وقتی میخواهد اظهار وفاداری کند به جناب مسلم بن عقیل، احساسی اظهار وفاداری نکرد، لذا نگفت که آقا شما آمدی ما همه هستیم و ما همه این طور و آن طور هستیم، بلکه فرمود من از دل اینها خبر ندارم که کدامشان میخواهند به تو نیرنگ بزنند، آنکه من میخواهم بگویم از خودم است. این خیلی مهم است. یعنی خود ما، من، شما، برادر، خواهر، در هر جایی قرار داریم، اگر میخواهیم به امت خدمت کنیم، یا خدمت به امام جامعه کنیم یا خدمت به یک مسئولی و یا مجموعهای بکنیم، باید گزارشات ما گزارشات واقعی باشد. این هم یک درس از جناب عابس.
سید حسن نصر الله، مصداق عینی هماهنگی با ولی جامعه
درس دیگری که از جناب عابس در همین کلام کوتاهش میگیریم، هماهنگی با امام و ولی جامعه در فکر و عمل است. آن کسی که الان میتوانم در خانه خدا قسم جلاله بخورم که در این عصر، این هماهنگی در فکر و عمل را با ولی جامعه ما دارد، سید مقاومت سید حسن نصر الله است. چهل سال از انقلاب دارد میگذرد و حدود سی سال از رهبری این ذریه صدیقه طاهره سلام الله علیها می گذرد، اگر کسی هنوز منش فکری و سیاسی آقا، مطالباتشان، تصمیماتشان، روابط داخلی و خارجی ایشان و مسائل و نظرات اقتصادی ایشان و مواردی از این قبیل دست او نیامده است، سی سال دیگر هم که بگذرد همین طور در جا میزند. دیگر همه میدانند نظر آقا در مورد رابطه با آمریکا چیست، در مسئله برجام نظر رهبری چیست، در تقویت سلاحهای روز و توان موشکی در برابر دشمن، همه میدانند موضع آقا چیست. آن سید مقاومت معطل دستور آقا نیست. او خواسته رهبری را به آن راه پیدا کرده و دارد اجرا میکند.
عابس هماهنگی با سیدالشهداء در فکر و عمل دارد. تعبیری که به کار میبرد میفرماید:
“والله اخبرک عمّا أنا موطّن علیه نفسی” میگوید من به تو خبر میدهم که وطن من لقاء خداست، وطن من لقاء الله است.
عابس این را در کوفه میگوید، اما سید الشهداء ع بعد از یک مدتی در مکه وقتی میخواهد حرکت کند، وقتی خطبه میخواند قبل از حرکت میفرماید “مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَه“عابس در کوفه میگوید موطن و اباعبدالله در هنگام خروج از مکه میفرماید هر که وطنش لقاء الله است و خداست با من راه بیفتد، این را میگویند هماهنگی در فکر و اندیشه و عمل.
بزرگ مردی گفته بود که “شجاعت امیرالمومنین اگر نگوییم از سیدالشهداء بیشتر است، کمتر نیست” و استدلال کرده بود که “سالار شهیدان روز عاشورا با شمشیر آمدند در میدان اما امیرالمومنین در لیله المبیت بدون شمشیر جای پیغمبر خوابید.” بیان این است:
” فَبَاتَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) مُوَطِّناً نَفْسَهُ عَلَى الْقَتْل” این تعبیر موطن را ببینید. جناب شیخ بهایی رضوان الله تعالی علیه اشاره میکند به همین وطن اصلی ما “إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون“، باید برگردیم ما، وطن حقیقی ما آنجاست، یعنی ملاقات با خدا. میگوید :
این وطن مثل عراق و شام نیست
این وطن شهری است کان را نام نیست
عابس این است. پس هماهنگی در فکر و عمل یک درسی است برای همه ما که در همه برنامههای خود، تصمیم گیریهای خود، آینده نگریهای خود، نگاه کنیم به راهبردهای رهبری و بعد برنامه ریزی کنیم و اقدام کنیم. این هم یک درسی که از جناب عابس داریم.
عابس، جنگجوی دلاور بصیر
درس دیگر این است که عابس یک جنگجوی دلاور تنها نیست. جنگجوی دلاور بصیر است. به مسلم بن عقیل عرض میکند:
“و اللّه لأجیبنّکم إذا دعوتم، و لاقاتلنّ معکم عدوّکم، و لأضربنّ بسیفی دونکم حتى ألقى اللّه” مرز این فداکاری من شهادت در راه خداست. خود این جنگجو بودن در قرآن از صفات کسانی شمرده شده که اینها محبوب حضرت حق هستند.
من آن شب عرض کردم عالم ما، عارف ما، مجتهد ما، دانشگاهی ما، مدرس ما، باید روحیه انقلابی داشته باشد. همین سور مسبحاتی که اهل معرفت، مرحوم آیت الله قاضی، مرحوم علامه و شاگردانشان هر شب این سور ششگانه را میخواندند، یکی از آنها سوره صف است. هر شب این آیه را انسان سالک میخواند:
“إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص“ خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف هستند، همچون بنایی که از سرب گداخته شکل گرفته و اینطور جهاد میکنند. اهل جهاد این طور هستند. حالا اینجا روایاتی و مطالبی است که اگر عمر و توفیقی بود فردا شب عرض خواهیم کرد.