مقام اصحاب سیدالشهداء(ع)/ محرم ۱۳۹۸/جلسه هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاه و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبه جدک الحسین صلوات الله و سلامه علیه.

محور بحث ما سیری در کلمات و کمالات و حالات و مقامات اصحاب سید الشهدا صلوات الله و سلامه علیه بود. نام یکی از اصحاب ایشان برده شد به نام شوذب. نکاتی را در جلسات قبل مورد بحث قرار دادیم. یکی دو نکته باقی مانده که این را هم عرض می‌کنیم.

شوذب و عابس، الگوی رفاقت

در مکالمه‌ای که بین شوذب و عابس رخ داد یک عبارت این بود که “لو کان معی الساعه احد انا اولی به منی بک”  اگر کسی نزدیک‌تر از تو به من بود، من او را می‌فرستادم. یعنی کسی نزدیک‌تر از تو به من نیست. این تعبیر نشان دیگری از جایگاه باعظمت شوذب است. چون عابس یک جلالت خاصی دارد. حالا بعد از این‌که این دو نکته تمام شد وارد موضوع عابس باید بشویم. این شخصیت جلالت و عظمت معنوی دارد و وقتی او این تعبیر را نسبت به شوذب می‌کند که “من کسی نزدیک‌تر از تو نسبت به خودم ندارم” این نشان از عظمت جناب شوذب است.

نکته‌ای که ما این‌جا می‌خواهیم استفاده کنیم و خصوصا جوانان عزیز توجه کنند، بحث انتخاب رفیق است. ما چه دوستی را انتخاب کنیم؟ با چه کسی نشست و برخاست و معاشرت کنیم؟

با کسی که اگر فهم ما را بالا نمیبرد یا بر قدرت معنوی ما نمی‌افزاید حداقل باعث تنزل معنوی انسان نشود. این را باید در رفاقت‌ها ملاحظه کنید.

در انتخاب رفیق با کسانی که تجربه بیشتری دارند مشورت کنید. زود دست رفاقت به کسی ندهید! رفاقت مثل شیشه عطر می‌ماند که شما این شیشه عطر را داخل کمد می‌گذارید یا داخل یک صندوقی قرار می‌دهید بدون این‌که به لباس بگذارید اما همین مجاورت لباس با این شیشه عطر باعث می‌شود که به مرور زمان وقتی لباس را درمی‌آورید می‌بینید که بو گرفته! رفاقت این طور است. یعنی به طور نامحسوس و تدریجی اثر خود را می‌گذارد. حالا یا انسان را بالا می‌برد یا تنزل می‌دهد و خیلی از این آدم‌هایی که ثابت شده‌اند به گونه‌ای که دیگر هیچ راه برگشتی برایشان نیست و همه پل‌ها را خراب کرده‌اند وقتی نگاه کنید می‌بینید که ریشه‌اش همین معاشرت‌ها و رفاقت‌های ناسالم و بدون تدبر و بدون همه جانبه نگری بوده است.

روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که حضرت فرمودند “المرء علی دین خلیله“. آدمی تحت تاثیر رفیق است. یعنی عملا از سیره و روش او پیروی می‌کند. “فلینظر” این تعبیر فلینظر در قرآن هم هست که حالا آن آیه را هم در بخش بعدی عرض میکنیم. فلینظر یعنی خوب باید چشمش را باز کند. با یک تیزبینی نگاه کند. “فلینظر احدکم من یخالط” نگاه کنید دقت داشته باشید ببینید طرح رفاقت و دوستی را با چه کسی می‌ریزید؟

این نکته‌ای است که از این شوذب و عابس و رفاقتی که دارند استفاده می‌شود. چقدر همفکر هستند. هر دو از کوفه می‌آیند به مکه ، هر دو سیدالشهدا را در راه مکه به کربلا همراهی می‌کنند. هر دو روز عاشورا به میدان می‌روند. و چه مکالماتی دارند. یکی از یکی زیباتر و بهتر.

این درسی است برای همه ما خصوصا نوجوانان عزیز. برادران، خواهران، پدر و مادرها بدانند دقت کنند نگویند حالا جمهوری اسلامی هست دیگر نیاز به مراقبت نیست. نه ما نیاز به مراقبت داریم. پدران و مادران باید فرزندانشان را مراقبت کنند. یک نوجوان است تجربه ندارد. امروز در جامعه گرگ‌های فراوانی سر راه انسان هستند که تلاش می‌کنند انسان را از معنویت ساقط کنند. آلوده کنند. پرده‌های حیا را بدرند. پس هم خود نوجوان و جوان باید مراقبت کنند هم والدین. این یک نکته.

اصحاب معرفت، حتی کار مباح هم نمی‌کنند!

نکته دیگر ان که وقتی که جناب عابس به جناب شوذب می‌گوید تو برو و من داغ تو را زودتر ببینم که از اجر داغ هم برخوردار شوم، علتش را ذکر می‌کند. این خیلی مهم است. می‌فرماید “فان هذا یوم ینبغی لنا ان نطلب الاجر فیه.” امروز روزی است که ما باید مطالبه پاداش و اجر از خدا کنیم. “بکل ما قدرنا علیه.” هر مقداری که قدرت و توان داریم اجر و پاداش از خدا طلب کنیم. چرا؟ “فانه لا عمل بعد الیوم. و انما هو الحساب.” بعد از امروز دیگر روز عمل نیست. بعد از این روز حساب الهی است. در محکمه الهی باید حضور پیدا کنیم حساب پس دهیم. وقتی انسان منتقل از این عالم می‌شود دیگر جای عمل نیست. جای حساب است. عمل مال دار دنیاست.

این تعبیر که جناب شوذب دارد دو نکته از آن استفاده می‌شود. ببینید تعبیر این است “أن نطلب الاجر فیه بکل ما قدرنا علیه.” این تعبیر ما را هدایت می‌کند به یک حقیقتی که اصحاب معرفت روی آن خیلی تاکید دارند و آن این است که تمام اعمالی که از ما سر می‌زند توجه کنیم ببینیم که این عمل صلاحیت اجر و پاداش الهی را دارد یا نه؟

این خیلی مهم است. یعنی در هر عملی که ما می‌خواهیم انجام دهیم حرفی بزنیم تصمیمی بگیریم نگاهی بکنیم قدمی برداریم ببینیم که این عمل صلاحیت اجر و پاداش الهی را دارد یا نه؟ می‌گوید “ان نطلب الاجر” طلب اجر کجاست؟ در جایی است که عمل صلاحیت داشته باشد برای پاداش الهی.

لذا شما وقتی نگاه می‌‌کنید می‌بینید که اصحاب معرفت کار مکروه نمی‌کنند. چون مکروه صلاحیت اجر و پاداش ندارد. کار حرام نمی‌کنند. چون کار حرام نه تنها صلاحیت پاداش ندارد بلکه کار حرام، عقاب الهی و تنزل را به دنبال دارد. بالاتر حتی کار مباح هم نمی‌کنند! آب خوردن یک کار مباح است. چای خوردن یک کار مباح است. مگر اینها چای نمی‌خوردند؟ چرا. اینها آب نمی‌خوردند؟ چرا. ما همه آب می‌خوریم. آن‌ها هم آب می‌خورند. عطش و تشنگی مال همه است. این عمل هم مباح است. اما اصحاب معرفت همین را طوری پیاده میکنند که پاداش الهی بر همین عمل هم بار شود. چطوری؟ چای می‌خواهد بخورد مادرش چای می‌آورد نیت می‌کند که من دست مادرم را رد نکنم ثواب دارد. چای را می‌خورد. غذا می‌خواهد بخورد. یک وقت است همین طوری غذا می‌خورد. یک وقت نه قبل از غذا نیت می‌کند “قوّ علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمه جوانحی“. من غذا می‌خورم که به این نیت که نیرو بگیرم و وظایف بندگی را انجام دهم. یا یک رشته تحصیلی می‌رود که این رشته تحصیلی ظاهرش را که نگاه می‌کنی یک رشته الهی نیست. نه احکام است نه اخلاق است نه عقاید است. مثلا رشته نجوم یا رشته جغرافیا می‌رود.

خب این‌جا نیت می‌کند که من می‌روم سراغ این رشته برای این‌که گرهی از گره‌های خلق خدا را باز کنم. خدمت به خلق ثواب دارد.

لذا پاداش الهی را می‌برد. پس اولین نکته‌ای که استفاده می‌شود این است که کارهایی که انسان انجام می‌دهد قابلیت پاداش الهی را داشته باشد. این یک نکته.

حرّ از فرصت عاشورا استفاده کرد

نکته دوم این است که می‌گوید “بکل ما قدرنا علیه.” یعنی هر چه انسان توان دارد به کار گیرد که پاداش الهی را در عالم دنیا برای خودش مضاعف کند. این یعنی چه؟

روح این مسئله این است که انسان فرصت‌ها را از دست ندهد. که اهل معرفت می‌گویند “اغتنام فرصت“. یعنی فرصت را مثل یک غنیمت جنگی دانستن. چطور انسان می‌رود می‌گیرد آن را. با فرصت‌ها این‌طور معامله کند. اغتنام فرصت. این در روایات خیلی تاکید شده است.

در یک روایت از امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه نقل شده که حضرت فرموده که:

الفرصه غنمفرصت غنیمت است.

همین لحظه‌ها گاهی اگر انسان خوب از آن بهره برداری کند سرنوشت انسان را صد و هشتاد درجه ممکن است عوض کند. روز عاشورا حر با آن عقبه‌ای که دارد، یعنی راه را بسته بر امام حسین، گفتگوی تندی بین آنان رد و بدل شده، اینها را کشانده به صحرای کربلا، اما از فرصت باقیمانده استفاده میکند. روز اول نه، دوم نه، سوم نه، چهارم نه، پنجم نه، تا روز عاشورا. خب روز عاشورا یک فرصت است. یک لحظه به خودش آمده و از این فرصت استفاده می‌کند و صد و هشتاد درجه زندگی او عوض میشود. اگر از این لحظه استفاده نمی‌کرد ما الان می‌نشستیم می‌گفتیم که حر علیه اللعنه. اما الان نه. می‌نشینیم روضه حر می‌خوانیم و درس می‌گیریم. سر قبرش می‌رویم و او را زیارت می‌کنیم. مال همین فرصت‌هاست. “الفرصه غنم“.

در یک روایت دیگر هست که حضرت می‌فرماید “اضاعه الفرصه غصه.” ضایع کردن فرصت‌ها غصه همیشگی را به دنبال دارد. حالا وقتی یک سکه بهار آزادی داشته باشید این را از دست بدهید ببینید چقدر ذهن‌تان مشغول است و غصه می‌خورید. فرصت‌ها اگر از دست برود غصه حقیقی آنجاست. منتها در عالم دنیا انسان در حجاب است. وقتی می‌رود در عالم برزخ به محض این‌که روح از بدن جدا شد می‌گوید که “رب ارجعون لعلی اعمل صالحا.” حجابها کنار رفته می‌بیند چه خبر است!

علامه طباطبایی، کتاب سال دوم طلبگی را نمی‌فهمید، امّا… !

من این‌جا یک خاطره‌ای را عرض کنم نوجوانان عزیز جوان‌ها به این توجه کنند. اوایل زندگی شما هست. ما الان داریم غصه گذشته‌ها را می‌خوریم که چه فرصت‌هایی از دست رفت. این خاطره را استاد بزرگوار ما مرحوم آیت الله پهلوانی رضوان الله تعالی علیه از مرحوم علامه طباطبائی رحمت الله علیه نقل کردند. فرمودند که مرحوم علامه می‌فرمودند :

“این پیرزنها را دیدید که در روستاها یک ماه ، چیزی جمع می‌کنند که بیایند در شهر بفروشند. مثلا تخم مرغی را جمع می‌کنند. آلو هست زردآلو هست. این‌ها را می‌چینند روی پشت بام خشک می‌کنند. در یک ماه یک بار سنگینی را برمی‌دارند و می‌آورند در شهر. بارشان کم نیست. مثلا به اندازه چند تا قاطر بار می‌آورند داخل شهر که این‌ها را بفروشند. می‌آورند داخل شهر وقتی می‌فروشند تبدیل به پول می‌شود این پول را برمی‌دارند می‌روند یک مغازه‌ای یا فروشگاهی می‌خواهند چیزی بخرند. باری که آورده بودند خیلی زیاد بود اما وقتی نگاه می‌کنند به این فروشگاه، اجناس مختلفی را می‌بینند. می‌بینند با این همه پول، این همه زحمت، دو تا سه تا چهار تا قلم جنس بیشتر نمی‌توانند بخرند! چهار پنچ قلم جنس می‌خرند و برمی‌گردند به روستای خود. نعمت‌های عالم آخرت این‌طور است. آدم در این دنیا هر چه کار کند وقتی برود آن‌جا آن‌قدر نعمت فراوان است که می‌بیند باز دستش خالی است.” لذا یکی از اسمای قیامت یوم الحسره است. انسان حسرت می‌خورد که چرا این کار را نکرد؟ چرا آن کار را نکرد؟ می‌توانست این بار را ببندد.

مرحوم آیت الله بهجت، مرحوم علامه طباطبائی و دیگر بزرگان چطور به این مقامات رسیدند؟

مثل خود شما بودند. در همین سن و سال شما بودند. اینها آدم‌های عجیب و غریبی نبودند. بعضی‌های شما مدال دارید.[۱] بعضی‌ها در دانشگاه رتبه دارید. عنوان نخبگی را یدک می‌کشید. مرحوم علامه این‌طور نبود. ایشان کتاب سیوطی که کتاب سال دوم طلبگی است نمی‌فهمید! هر چه استاد می‌گفت متوجه نمی‌شد! یک روز استاد گفت “هم خودت را معطل کردی و هم ما را!” دلش شکست و رفت در کوه شاه آباد تبریز و عملی را آن‌جا انجام داد. وقتی برگشت با همان نوجوانی خودش بر حاشیه میرزا ابوطالب که حاشیه بر کتاب سیوطی است، مرحوم علامه حاشیه زد. و از آن تاریخ دیگر هر سوالی از ایشان می‌کردند مشکل لا ینحل علمی برای ایشان نبود. و فرموده بودند که “من هیچ اشکالی را پیش استاد نبردم. خودم حل می‌کردم.”

من از مرحوم آیت الله پهلوانی پرسیدم که این عمل چه بود؟ فرمودند که: ” دو رکعت نماز خواند بعد به سجده افتاد و گفت خدایا یا مرگ یا فهم.

این خواسته چون از دل پاک، صاف و خالص بیرون آمد خدا هم به او لطف کرد و شد علامه طباطبائی که این همه آثار وجودی دارد که سال‌ها باید بگذرد که این شخصیت کشف شود. فرق ما و علامه همین است. ما که عقب ماندیم چون از فرصت‌ها استفاده نکردیم. “ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها.” نفحات الهی، نسیم‌های رحمت الهی دارد می‌آید خودتان را در جلوی این رحمت‌ها بیندازید. این نسیم‌ها را بگیرید. اما ما می‌گذاریم این‌ها رد می‌شوند! استفاده نمی‌کنیم!

نفحه‌ای آمد شما را دید و رفت

آن که را می‌خواست جان بخشید و رفت

نفحه دیگر رسید آگاه باش

تا از این هم وانمانی خواجه تاج

تا حالا نسیم‌هایی رفته. حالا باز هم هست و دارد می‌آید پس بهره ببرید. این‌ها قدر دانستند و از فرصت استفاده کردند و شدند اصحاب امام حسین. به کجا رسیدند؟ به جایی رسیدند که خدا برای این‌ها زیارت نامه فرستاد. این زیارت عاشورا حدیث قدسی است. این را خدا فرستاد برای اباعبدالله علیه السلام. و چند بار اصحاب در آن ذکر شده. “و علی اصحاب الحسین“. در سجده پایانی آمده “الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام“.

خب این کلمات در رابطه با جناب شوذب تمام شد. شخصیت دیگر عابس است که رفیق شوذب است. او هم شخصیت بزرگی است. متهجد و شب زنده دار بوده. رزمنده بصیر بوده. از یاران پر تلاش سیدالشهداء بوده که حالا اگر عمری بود ان شاء الله فردا شب عرض خواهیم کرد به شرط توفیق و حیات.

ممکن است شما دوست داشته باشید