بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ رَضَّیْتَهُ بِقَضَائِکَ» و به قضا و حکم حتمی خودت راضی و خشنودش نمودهای
از آثار دیگر حب به حضرت حق جلّجلاله، راضی بودن به قضای الهی میباشد.
قضا همان مرحله تحقق و شدن میباشد.
اگر جان آدمی از حب به حضرت محبوب جلّجلاله، اشراب و لبریز گردید و از غیر خدا خالص بود، به هر چه که معشوق با او میکند و برای او میخواهد راضی و خشنود است و ذرهای از محبتش به او کاسته و کم نمیگردد، چراکه ارادهاش فانی در اراده محبوبش میباشد و خودی نمیبیند تا خواستهای غیر خواسته او داشته باشد.
سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) چنین بوده است که هرگاه امری بر او وارد میشد که شادش میکرد عرض مینمود:
حمد و شکر خدای سبحان را بر این نعمت؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَه»
و هرگاه امر غمآوری برایش رخ میداد عرض میکرد: حمد و شکر خدا در هر حال؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَال».
اگر حجابها از برابر دیدگان انسان کنار برود و مشهودش شود که همهکاره حضرت حق جلّجلاله است و مدبر عالم، تنها اوست و اراده خود را فانی در اراده خدا دید، و حبّش خالص برای خدا بود، نمیشود چیزی را محبوبش برای او بخواهد و او به آن راضی نباشد.
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی
پس دیگر نمیشود به مجنون گفت کار لیلی حکیمانه بوده یا نه؟! چرا که عشق، مافوق اینها میباشد.
عاشق، تسلیم خواست محبوبش میباشد، آنهم از روی شوق نه از روی اکراه و به تعبیر دقیقتر، جز خواسته او خواستهای ندارد که دنبال حکمتش برود. درست است که حضرت حق جلّجلاله حکیم است و کار گزاف و لغو نمیکند، اما این مربوط به کسانی است که با عشق حقیقی فاصلهها دارند.
کسی که حقیقتاً عاشق خدای حکیم علیالاطلاق است، اصلاً خواست و ارادهای غیر از ارادهٔ حق نمیبیند تا بخواهد محاسبه و سبک و سنگین کند که از روی حکمت بوده است یا نه؟
معنای اینکه از روی حکمت بوده یا نه، آن است که من هم ارادهای غیر از ارادهٔ حضرت حق جلّجلاله دارم، حالا میخواهم ببینم کدام درست است و کدام درست نیست؟!
عاشقِ فانی در حضرت حق جلّجلاله، واقع و مشهود خود را چنین اظهار میکند که:
افزونی و کاستی و سود و زیان من تنها به دست توست؛
«بِیَدِکَ لَا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی» و خودش را و ماسوی الله را کارهای نمیبیند؛
اینجاست که وقتی بیمار میشود، مشهود خود را چنین اظهار میکند که طبیب که حضرت حق جلّجلاله است، مرا بیمار کرده است؛ «الطَّبیبُ اَمْرَضَنی».
لذا عاشق از ناگواریها استقبال میکند و از رنج و دردی که محبوبش برایش فراهم نموده خشنود است و لحظهای از وظائف عبودیاش غفلت نمیکند.
جابر بن یزید جعفی میگوید: حضرت باقر(علیه السلام) فرمود:
«پدرم، علی بن الحسین، پس از کشته شدن پدرش حضرت حسین بن علی(علیهم السلام) منزل و خانهای از مو در بیابان برای خویش فراهم نموده بود و سالها در آن سکونت داشت، زیرا خوش نداشت با مردم معاشر و همنشین باشد و مکرر برای زیارت پدر و جد بزرگوارش از آنجا به عراق میرفت و کسی از کار او باخبر نبود.
روزی با دو شتر برای زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به طرف عراق حرکت کرد و من با وی بودم؛ وقتی به مزارِ حضرت علی(علیه السلام) رسید به حدّی گریه کرد که محاسنش از اشک تر شد»، سپس حضرت را با کلماتی زیارت کرد که همین زیارت معروف «امین الله» میباشد.
در این زیارت، حضرت پس از سلام مختصری، بلافاصله حوائج مهمّی را از خداوند درخواست میکند و در صدر حاجاتش چنین آمده است که بارالها! جانم را مطمئن به قدر و راضی به قضایت بگردان؛ «وَ اجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ رَاضِیَهً بِقَضَائِک»؛
و این خود نشان از اهمیت رضا به قضای الهی دارد و مکرر این نکته را عرض کردهایم که اگر حضرات معصومین صلوات الله علیهم از خداوند کمالاتی را درخواست میکنند، نه یعنی آنها را ندارند و از خدای سبحان درخواست میکنند، بلکه ذوات طاهره(علیهم السلام) آن کمالات را در بالاترین مرتبه و منتها درجهاش دارا میباشند و چون نیاز و حاجت و فقرشان مشهودشان میباشد، دوامش را از او سبحانه که عین بینیازی است خواهانند، اما ما باید هم اصلش را از حضرت جانان جلّجلاله بخواهیم و هم دوامش را.
در دعای روز هفدهم ربیعالأول پس از آنکه دو رکعت نماز میخوانیم، عرض میکنیم:
از تو میخواهم که مرا چنان کمالی دهی که به دنبال هر قضایی، راضی و خشنود باشم؛ «وَأَسْأَلُکَ الرِّضَا بَعْدَ الْقَضاء»
و همین جمله، در دعای حضرت صدیقهٔ طاهره(سلام الله علیها) نیز آمده است و این خشنودی به قضای الهی کار سهل و ساده و آسانی نیست و با حرف و خواندن شعرهای عاشقانه و عارفانه درست نمیشود؛
در هنگام آزمون و امتحان الهی است که سره از ناسره بازشناخته میشود و میزان حب و عشق بنده به حضرت حق جلّجلاله و آثار آن مشخص میگردد.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ