اختلاف و خروج از زی طلبگی منشأ شکست روحانیت

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

شکست روحانیت در خروج از زی طلبگی

من قبلاً عرض می‏‌کنم که من از اینکه اینجا نشسته‌‏ام و آقایان در آنجا هستند ـ نه شما آقایان، شما که تاج سر من هستید، دیگران هم همین طور ـ من از این شرمنده هستم و امید عفو از محضر آقایان دارم. و از آقایان تشکر می‏‌کنم که تشریف آوردند و از نزدیک ما خدمتشان می‌‏رسیم و بعضی مسائلی که مناسب با این جلسه است عرض می‌‏کنم. من به سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پیدا کرده و به پیش می‏‌رود و بستگی به وجود هیچ کس هم ندارد. این انقلاب ان‏شاءاللّه‏ محفوظ می‏‌ماند و آسیبی از خارج به او نخواهد رسید؛ لکن آن چیزی که انسان را یک قدری نگران می‏‌کند، دو تا مطلب است که این مربوط به عموم روحانیت است:

یک مطلب اینکه من خوف این را دارم که در این انقلاب که باید روحانیت تقویت بشود و آنچه که شده است به هدایت آقایان بوده است، مبادا خدای نخواسته به واسطۀ بعض از اعمالی که از بعض از این روحانیون و معممین صادر می‏‌شود، این موجب این بشود که یک وقت یک سستی در روحانیت پیدا بشود. یکی قضیۀ اینکه از آن زیّ[۱] روحانیت و زیّ طلبگی بوده است، اگر ما خارج بشویم، اگر روحانیون از آن زی که مشایخ[۲] ما در طول تاریخ داشته‌‏اند و ائمۀ هدی ـ سلام اللّه‏ علیهم- داشته‌‏اند، ما اگر خارج بشویم خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد، و شکست به روحانیت شکست به اسلام است. اسلام با استثناء روحانیت محال است که به حرکت خودش ادامه بدهد. اینهایند که اسلام را معرفی می‏‌کنند و به پیش می‏‌برند و از اول هم همین طور بوده.

اگر ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتی که خودمان را با اسم روحانی معرفی می‏‌کنیم، این منتهی ممکن است بشود به اینکه روحانیت شکست بخورد. من این نگرانی که همیشه هی در دلم هست این است که من خوف این را دارم که مردم به واسطۀ امثال من به بهشت بروند؛ آنها برای خدا توجه به آقایان دارند، و ما هم و شما هم دعوت می‏‌کنید مردم را به خیر و صلاح؛ من خوف این را دارم که آنها برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیده‌‏اند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجۀ سُفلی.[۳] این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصه‌‏ای را که برای من نقل کرده‌‏اند که یکی‏از تجار پیش یکی‌‏از علمای بزرگ ـ حالا کی بوده است نمی‏‌دانم ـ رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشته‏‌اند به ما هم بگویید، کتاب‏ها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشته‌‏اند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می‏‌بینیم که شما ما را دعوت می‏‌کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم می‌‏شود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است ـ از قراری که گفته‌‏اند ـ و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم. اینطور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان می‏‌آید ابتدائاً به آدم می‏‌گوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمی‏‌گوید. قدم به قدم انسان را پیش می‌‏برد، وجب به وجب انسان را پیش می‏‌برد. امروز اینکه اشکالی ندارد، اگر جلویش را گرفتید طمعش بریده می‏‌شود و اگر جلویش را نگرفتید فردا یک قدم دیگر جلو می‏‌رود. یک وقت می‏‌بینید که این طلبه زاهد عابد که در مدرسه زندگی می‏‌کرد با آن وضعی که همه می‏‌دانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی به حدود خودش، و از آن وضع طلبگی که مشایخ ما بر آن وضع بوده‌‏اند یک وقت خارج شده است و شده است یک انسانی که همۀ همّش صرف دنیاست، به تدریج می‏‌شود این امور. از قدم اول انسان باید جلویش را بگیرد. اگر مبتلا شد، ابتلا دیگر پشت سر هم می‏‌آید. اینطور نیست که انسان یک وقتی بعد از اینکه ریشۀ دنیا در دل انسان قوی شد بتواند بکند آن را.

لزوم تهذیب نفس در جوانی

از مکاید[۴] شیطان این است که انسان را هی توجه می‏‌دهد به اینکه خوب حالا که تو جوان هستی، حالا که تو وقت نشاطت است، خوب ان‏شاءاللّه‏ وقتی پیر شدی، آن وقت جبران می‏کنی کارها را؛ و این یک امری است که نخواهد شد. انسان اگر در جوانی تهذیب کرد خودش را، شده است. اگر بگذارد تا به پیرمردی برسد، هم قوای خودش ضعیف می‌‏شود و هم آن درختی که در دل انسان شیطان کاشته است قوی می‌‏شود، و آن درخت قوی را نمی‌‏شود با یک ارادۀ ضعیف انسان بکند. این یکی از اموری است که من نگرانش هستم و آقایان هم باید نگران باشند، و در هر جا هستند سفارش کنند به اهل علم و آنها را تحذیر کنند از دنیا. و این خیال نکنید که دنیا عبارت از این طبیعت است، این طبیعت را خدای تبارک و تعالی هیچ از آن تکذیب نکرده، بلکه در روایات تعریف هم از آن شده است،[۵] این یکی از مظاهر الهی است. دنیا آنی است که در ما هست که ما را از مبدأ کمال دور می‌‏کند و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا می‏‌کند. دنیای مذموم همین
است که انسان توجه داشته باشد ولو به یک تسبیح، ولو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیشتر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس دیگری به یک پارکی و باغی و کذا. انسان باید توجه بکند به اینکه رفتنی است و آن طور هم نیست که به پیشانی انسان نوشته شده باشد که تو سِنت به چه حد می‌‏رسد، کم است که سن شان به حدود پیری برسد.

لزوم انطباق گفتار و اعمال روحانیون

بنابراین، انسان باید متوجه این معنا باشد، و خصوصاً این طبقه، این طبقه‌‏ای که می‏‌خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می‏‌کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه‏تان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی‌‏کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می‌‏شود. آن کلمه‌‏ای که آن حاجی گفته است که شاید در پشت کتاب یک چیز دیگری باشد، این تکان دهنده است.

اگر خدای نخواسته، به واسطۀ اعمال روحانیون، در عقاید بعض اشخاص ضعیف که هستند، سستی پیدا بشود، آن وقت این چه مصیبتی است که ما تحملش را باید بکنیم. این یک باب واسعی است که در حوزه‏‌ها باید اشخاص متقی و اشخاص آشنای به حقایق اسلام، طلبه‏‌ها را تربیت کنند و آقایانی هم که در بلاد هستند دوستان خودشان را، طلبه‏‌هایی که در آنجا هستند، جوان‏هایی که آنجا هستند، آنها را ارشاد کنند به اینکه مبادا خدای نخواسته، یک وقت از این زی طلبگی خارج بشوند و خروج آنها موجب تزلزل عقیدتی در مردم بشود.

شمایی که برای هدایت مأمور شدید و خودتان را در سنخ اشخاصی که ارشاد می‏‌کنند مردم را، وارد کردید، مبادا خدای نخواسته، به واسطۀ اعمال ـ اعمال بعضی ـ عکس آن مطلبی که در ایدۀ شماست تحقق پیدا بکند. این یک مطلب است که البته می‏دانید که طولانی است و محتاج به این است که همه در آن توجه کنند.

مطلب دیگری که باز انسان را می‏‌ترساند که خدای نخواسته، مبادا این انقلاب به واسطۀ این مطلب صدمه ببیند، و بدانید که می‏‌بیند اگر خدای نخواسته بشود، و او این است که بین آقایان در بلاد اختلاف باشد. اگر در صنف ـ فرض کنید که ـ کامیونداران و آنهایی که شغل‏های مختلف دارند، اگر اختلافی در بین آنها وارد بشود، به صنف دیگر سرایت نمی‏‌کند. کامیوندارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هیچ کاری ندارند، سرایت هم نمی‏‌کند، اما اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود، این اختلاف به بازار هم کشیده می‏‌شود، به خیابان هم کشیده می‏‌شود؛ برای اینکه شما هادی مردم هستید، مردم توجه دارند. قهراً یک دسته دنبال شما، یک دسته دنبال آن کسی که با شما مخالف است و یک وقت می‏‌بینید که در همۀ ایران یک اختلافی از ناحیۀ ما پیدا شده است، مایی که همه دعوت می‌‏کنیم به اینکه مردم با هم باشند.

اتحاد کلمه، ملت را به اینجا رسانده است، خودمان اختلاف پیدا کنیم! و این را من به شما عرض کنم، ما و شما نباید خودمان را بازی بدهیم. اختلاف ریشه اش از حب نفس است. هرکس خیال می‌‏کند که من برای خدا این آقا را باهاش اختلاف می‏‌کنم، یک وقت درست بنشیند در نفس خودش فکر کند ببیند ریشه کجاست. حسن ظن به خودش نداشته باشد، سوءظن داشته باشد. ریشه همان ریشۀ شیطانی است که آن حب نفس انسان است. و این اختلاف اگر خدای نخواسته در بین آقایان پیدا بشود، در هر شهری که پیدا بشود قهراً این اختلاف به بازار می‏‌کشد، به خیابان می‏‌کشد و آن چیزی که این جمهوری را حفظ کرده وحدت و انسجام این جمعیت است. یعنی ملت همه با هم بودند که توانستند یک همچو معجزه‌‏ای را ایجاد کنند. اگر چنانچه به واسطۀ اختلاف ماها یک وقت اختلاف به بازار هم بکشد که خواهد کشید، به خیابان‏ها هم بکشد، به اصناف دیگری هم بکشد، این تمام وِزرش به گردن ماست. اینکه شما خیال کنید که نه، من برای خدا این آقا را مثلاً به او چه می‏کنم، این اشتباه است. برای خدا نیست. انسان گول نفس امارۀ خودش را می‏خورد و گول شیطان را می‏خورد. گول می‏خورد به اینکه چیزهایی که در دیگران است هی به نظرش می‏آید خیلی بد است، خیلی کار بدی دارد می‏شود، دارد اسلام از
بین می‏رود، برای اینکه یک قاضی در فلان جا چه کرده، این برای اسلام نیست. نباید ما خودمان را گول بزنیم. بنشینید آخر شب فکر کنید. محاسبه یکی از اموری است که در سیر انسانی باید باشد که در آخر شب فکر کند به اینکه ـ نمی‏گویم در من هست، من هم پایین تر از دیگران ـ حساب کند انسان به اینکه تو امروز که با این آقا اختلاف داری و حالا شدید دو دسته، یک دسته دنبال آن آقا، یک دسته دنبال آن آقا، ریشه‏اش چی است؟ برای خداست؟ این عیبی که شما در او می‏گویید، در خودتان نیست؟ این چیزی را که در دیگران بزرگ می‏شمارید و در خودتان هر چه می‏توانید کوچکش می‏کنید و پرده پوشی می‏کنید، این عمل شیطانی نیست؟

اختلاف و شکست جمهوری اسلامی ،گناهی نابخشودنی

اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم در سر دنیاست، نه برای خدا، اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد جمهوری اسلامی‏و تا قرن‏ها نتواند سرش را بلند کند، این جرمی‏است که خدا می‏بخشد برما؟ باید توجه بکنیم ما. نباید ما هی به خودمان مغرور بشویم و حسن ظن به خودمان داشته باشیم که این ماییم که چه هستیم و دیگران نیستند. باید به دیگران ما حسن ظن داشته باشیم و اعمالشان را حمل به صحت بکنیم و نسبت به خودمان سوءظن داشته باشیم و اعمالمان را تفتیش بکنیم که برای چی است، چرا من اشکال می‏کنم. آنهایی که به جمهوری اسلامی‏اشکال می‏کنند باید بین خودشان و خدا بنشینند یک وقتی فکرش را بکنند که امروز آیا اسلام بیشتر درایران ظهور دارد یا زمان طاغوت؟ امروز آیا مظاهر اسلامی‏بیشتر است یا در زمان طاغوت؟ اگر اشکال کردند و گفتند اصل جمهوری اسلامی‏کذاست، این ریشه اش یک ریشۀ شیطانی است که در قلب انسان هست، خودش هم نمی‏فهمد، خیال می‏کند برای خدا دارد جمهوری اسلامی‏را تضعیف می‏کند، و این اشتباهی است که انسان دارد؛ مگر اینکه انسان واقعاً مراقب خودش باشد، محاسبه کند از خودش، مجاهده بکند تا بتواند تشخیص بدهد که من که دارم این حرف را می‏زنم خودم
اگر چنانچه به جای آنها بودم، همه چیز را خوب می‏دانستم؟ پس ریشه اش ریشۀ نفسانی است. یک آقای محترمی که یک وقت پیش من ـ در خیلی وقت پیش از این ـ آمده بود، من دیدم تمام فرمایش آقا راجع به جمهوری اسلامی‏این است که به فتوای من گوش نمی‏دهند، به حکم من گوش نمی‏دهند؛ میزان حکم من است، نه میزان حکم خدا. و این یک مرضی است که در همه هست، مگر اینکه خدا انسان را نگه دارد و خدا هم انسان را نگه نمی‏دارد، مگر اینکه خود انسان وسائلش را فراهم کند. نمی‏شود نشست که من را خدا مُهذَّب کند. خدا وسائل تهذیب را در اختیار ما گذاشته است و تهذیب، عملی است که ما باید انجام بدهیم، این محوَّل به کسی نیست، به خود ماست.

نگرانی از اختلاف روحانیت و خروج از زی طلبگی

من از این دو جهت نگران هستم. یک جهتی که قبلاً عرض کردم که زیِّ طلبگی در بین ما ضعیف بشود یا از بین برود. یک جهت دیگر هم اینکه مبادا خدای نخواسته، اختلاف پیدا بشود، که هر دوی اینها از باب اینکه شما در جایی واقع شدید که مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد می‏خواهید بکنید مردم را، مبادا یک وقتی به واسطۀ خارج شدن ماها از زی طلبگی مردم را از ما منصرف کنند و انصراف از روحانیت منتهی می‏شود به انصراف از اسلام.

و مبادا به واسطۀ اختلافی که گاهی بین ماها فرض کنید پیدا می‏شود، اختلاف کشیده بشود به جاهای دیگر وموجب بشود به اینکه یک وقت ملت دو دسته بشوند. یک دسته این، هر شهری دو دسته بشوند، یک دسته طرفداران آن آقا، یک دسته طرفداران آن آقا، و فراموش بکنند ـ آن چیز را ـ خدای تبارک و تعالی را و فراموش بکنند انقلاب را. این دوتا مطلبی است که من نگرانش هستم و بسیار از اینها گاهی رنج می‏برم که می‏شنوم مثلاً در فلان جا بین فلان و فلان اختلاف هست. و بدانید که اختلاف، اختلاف سر اسلام نیست. اختلاف سر «من» هست، من اسلام را باید تقویت کنم، اسلامی‏که من تقویت کنم قبول دارم، اسلامی‏که رفیق من تقویت کند نه، او را من قبول ندارم. این در باطن ذات آدم
هست ولو نگوید؛ نمی‏گوید البته اما در باطن ذات انسان این مسئله هست؛ مگر خدای تبارک و تعالی توفیق بدهد به انسان که خودش را مُهذَّب کند.

لحاظ حق و رضایت خداوند، در تعیین رهبری

و من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی، به شما آقایان که برگزیدۀ این ملت هستید، برای این مسئله‏ای که در قانون اساسی است و برای تعیین رهبر یا شورای رهبری توجه به این معنا بسیار داشته باشید که آیا تعیین فلان آدم که در ذهن من است، برای خدا من می‏خواهم تعیین کنم یا چون دوست من است، چون رفیق من است؟ و آن که می‏گوید این صلاحیت ندارد، برای خدا دارد این حرف را می‏زند یا برای اینکه مثلاً رقابتی با او دارد؟ شک نکنید که ما نباید پیش خودمان به خودمان تعمیه کنیم. شک نکنید که اینها ریشه‏اش اصل ریشه‏اش در نفس انسان است، و انسان تا آن دم آخر، آنوقتی هم که می‏خواهد بمیرد این ریشه هست؛ آن وقت بیشتر هم شاید ظاهر بشود. یکی از علمای قزوین ـ رحمه اللّه‏ ـ گفتند که من رفتم بالای سر یک کسی که محتضر[۶]بود، گفت به من که آن ظلمی را که خدا به من کرده است هیچ کس به هیچ کس نکرده، برای اینکه من این بچه‏ها را با ناز و نعمت بزرگ کرده‏ام، حالا دارد من را می‏برد. و این مسئله خطرناک است برای انسان، خطر جدی دارد برای انسان که انسان گمان کند که شیطان از او دست بر می‏دارد در آخر عمر. از حالا، حالا که فرصت هست ـ وقتی که پیرمرد شدید مثل من دیگر نمی‏توانید کاری بکنید ـ از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است جدیت کنید به اینکه هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید. همۀ گرفتاری‏ها روی همین هوای نفس است. در تعیین رهبر، در تعیین رهبری، نه دسته بندی باشد که خیر، ما می‏خواهیم آن کسی که با ما دوست است باشد، و نه اشکال باشد به اینکه این چون با من خیلی دوست نیست، نباشد. حق را ملاحظه کنید؛ آنکه مرضیّ خداست، نه آنکه مرضیّ نفس شیطانی ماست. مسئله مهم است، اهمیت حیاتی دارد مسئله. این مسئله مهم الآن در
عهدۀ شما آمده است. شما قبول کرده‏اید این را، و این مسئله مهم را باید با توجه به خدا، استغاثه به خدای تبارک و تعالی که نبادا خدای نخواسته، لغزشی در انسان پیدا بشود و خودش هم توجه به آن نکند از باب اینکه سِتاره‏هایی بین انسان و نفس اماره اش هست. با اخلاص به خدای تبارکو تعالی، و خالی کردن ذهن از همۀ امور، در این امر، در این امر خطیر که اگر لغزش در آن پیدا بشود ممکن است لغزش در جمهوری اسلامی پیدا بشود و می‏شود و آن وقت به عهدۀ شما آقایان است. این یک تکلیف الهی است به عهده‏تان آمده و قبول کردید؛ وقتی قبول کردید، باید از عهده اش برای خدا برآیید، و هرچه فکر می‏کنید راجع به این مسئله برای خدا باشد. شایسته‏تر را، نه آن که با من دوست‏تر است. آن که برای اسلام بهتر است، آنهایی که برای اسلام بهترند. و البته ما حسن ظنی که به آقایان داریم و بسیاری از آقایان را از نزدیک هم می‏شناسیم، همین معانی را امیدواریم که آقایان به وجه شایسته عمل کنند و موفق باشند و ان‏شاءاللّه‏ خدای تبارک و تعالی همراهی کند با شما و شما را هدایت کند به یک راهی که رضای اوست. خداوند همۀ شما را حفظ کند و موفق باشید. و از همۀ شما من ملتمس دعا هستم.

والسلام علیکم و رحمه اللّه‏

۱ ـ پوشش، شعار.
۲ ـ مشایخ: بزرگان، استادان.
۳ ـ پایین.
۴ ـ فریبها، نیرنگها.
۵ ـ مانند حدیث امام چهارم ـ علیه‏السلام: «الدُّنیا دُنیائان دُنْیا بَلاغٍ و دُنْیا مَلْعونَهٍ». دنیا دو نوع دنیاست: دنیایی که به سعادت می‏رساند و دنیایی که لعنت شده است. اصول کافی، ج ۲، ص ۳۱۷، ح ۸.
۶ ـ شخص نزدیک به مرگ.

ممکن است شما دوست داشته باشید